سیر نمی شوم زتو ، ای مه جان فزای من جور مکن جفا مکن ، نیست جفا سزای من با ستم و جفا خوشم ، گرچه درون آتشم چونکه تو سایه افکنی بر سرم ای همای من در شکنید کوزه را ، پاره کنید مشک را جانب بحر می روم ، پاک کنید راه من آب حیات موج زد دوش ز صحن خانه ام یوسف من فتاد دی همچو قمر به چاه من چند بزارد این دلم ، وای دلم خراب دل چند بنالد این لبم پیش خیال شاه من آن نفس این زمین بود ، چرخ زنان چو آسمان ذره به ذره رقص در نعره زنان که های من خرمن من اگر بشد ، غم نخورم چه غم خورم صد چو مرا بس است و بس خرمن نور ماه من سیر نمی شوم زتو نیست جز این گناه من سیر مشو ز رحمتم ای دو جهان پناه من @takbitnab 🌹🌹🌹