‍ قسمت دوم ... 🌹فضائل امام علی علیه السلام احنف بن قيس مى گويد: روزى بـه دربار معاويه رفتم ، وقت نهار آن قدر طعام گرم ، سرد، ترش و شيرين پيش من آوردند كه تعجّب كردم .آنگاه طعام ديگرى آوردند كه آنرا نشناختم پرسيدم : اين چه طعامى است ؟ معاويه جواب داد ايـن طـعـام از روده هـاى مـرغـابى تهيّه شده آنرا با مغز گوسفند آميخته و با روغن پسته سرخ كرده و شكر نِيشكر در آن ريخته اند احنف بن قيس مى گويد:در اينجا بى اختيار گريه ام گرفت و گريستم… معاويه با شگفتى پرسيد: علّت گريه ات چيست ؟ گفتم : به ياد على بن ابيطالب عليه السّلام افتادم ، روزى در خانه او بودم ، وقت طعام رسيد فرمود : ميهمان من باش آنگاه سفره اى مُهر و مُوم شده آوردند.گفتم : در اين سفره چيست ؟ فرمود: آرد جو (سويق شعير )گفتم : آيا مى ترسيد از آن بردارند يانمى خواهيد كسى از آن بخورد فـرمـود: نـه ، هـيـچ كدام از اينها نيست ، بلكه مى ترسم حسن وحسين عليهماالسلام بر آن روغنی بريزند… گفتم : يا اميرالمؤمنين مگر اين كار حرام است اميرالمؤمنين عليه السّلام فرمود: نه ، بلكه بر امامان حق لازم است در طعام مانند مردمان عاجز و ضعيف باشند تا فقر باعث طغيان فقرا نگردد… هـر وقـت فـقـر بـه آنـها فشار آورد بگويند: بر ما چه باك ، سفره اميرالمؤ منين نيز مانند ماست. مـعـاويـه گـفـت : اى احـنـف مـردى را يـاد كـردى كـه فضـيـلت او قابل انكار نيست. اصل الشّيعه و اصُولُها ص ۶۵ امام صادق (علیه السلام ) مى فرمايد:   هنگامى كه على عليه السّلام از جنگ صفين بر مى گشت، در ساحل فرات ايستاد و فرمود: اى وادى، من كيستم؟ رود مضطرب شد و امواج به هم خوردند و مردم نگاه مى كردند که صدايى از فرات برخاست و گفت: اشهد ان لا اله الا الله و ان محمدا رسول الله و ان عليا امیرالمومنین حجة الله على خلقه.  امام صادق عليه السّلام فرمايد: وقتى كه على عليه السّلام از صفين بر مى گشت بر ساحل فرات ايستاد و با چوب دستى خود بر آب زد و فرمود: جارى شو. پس دوازده چشمه جارى شد و مردم نگاه مى كردند. سپس با زبانى سخن گفت كه مردم نفهميدند. آن گاه مارها سرشان را از رودخانه بيرون آوردند و لااله الاالله و تكبير گفتند و بعد از آن گفتند: السلام عليك يا حجة الله فى ارضه و يا عين الله فى عباده. قوم تو در صفين، تو را خوار كردند چنانچه قوم یهود، هارون بن عمران را!  حضرت به مردم فرمود: آيا شنيديد؟ گفتند: بلى. پس فرمود: اين معجزه من براى شماست و شما را بر آن شاهد مى گيرم. اثبات الهداة: ج ۴ ص ۴۵۰ و ۴۵۱  حسین بن علی علیه السلام فرمود: روزی امیرالمؤمنین علیه السلام در زمین بی آب و علفی، کبکی را مشاهده فرمود. به او فرمود: ای کبک! از چه زمانی در این بیابان هستی و از کجا غذا و آب می آوری؟ پاسخ داد: ای امیرالمؤمنین! من از صد سال پیش در این بیابان هستم. هرگاه گرسنه می شوم، بر شما صلوات می فرستم و سیر می شوم، و هرگاه تشنه شدم، بر کسانی که به شما ستم کردند، لعنت می کنم و سیراب می گردم. (الخرائج و الجرائح، ج‏۲، ص۵۶۱) در راه جنگ نهروان لشكر امیرالمومنین از ديرى مى گذشتند. پير ترسا (راهب مسيحى) بر بالاى دير بود. نعره زد كه اى لشكر، پيشواى خود را بگوييد نزدم آيد. به امام اين خبر را رساندند. امام به طرف راهب آمد و وقتى نزديك شد، راهب عرض كرد: اى سرور لشكر، كجا مى روى؟   امام فرمود: به جنگ دشمنان دين. عرض كرد: در همين جا توقف كن و لشكر خود را بفرما كه متوجه جنگ مخالفان نشوند كه ستاره مسلمانان به خوشبختى نيست و اين ساعت طالع ندارد؛ چند روز صبر كنيد تا كوكب سعد شود، آن وقت حركت كنيد كه پيروز خواهيد شد.   امام فرمود: تو دعوى علم آسمانى مى كنى، مرا از سير فلان ستاره خبر ده؟ عرض كرد: اسمش را نشنيدم؟ امام سوال از ستاره ديگرى كردند، باز ندانست. امام فرمود: تو از آسمان ها علم ندارى، از احوال زمين مى پرسم. آن جا كه ايستاده اى، مى دانى در زير پاى تو چه چيزى مدفون است؟   عرض كرد: نمى دانم. فرمود: ظروفى است؛ و فلان عدد دينارهاى سكه دار و نقش دار در آن مى باشد. عرض كرد: از كجا مى فرمايى؟ فرمود: رسول خدا صلی اللّه علیه وآله مرا خبر داده است. حتى فرموده: تو با اين قوم نهروانيان مى جنگى و از لشكر تو ده نفر كشته و از لشكر دشمن، كمتر از ده نفر فرار كنند.   راهب، متحير شد و تعجب كرد. امام فرمود: زير قدم او را حفر كنيد. پس از كندن آن، ظروف و دينارها كه نشانى هايش را امام فرموده بود، يافتند. پس از مشاهده صدق كلام امام، راهب به دست و پاى حضرت افتاد و مسلمان شد و سپس حضرت متوجه نهروان گرديد. تحفة المجالس: ص ۱۶۳٫ 🌹نشر این پست صدقه جاریه است 🍃 🦋🍃 @takhooda