🔰 داستان آموزنده ✍️مرحوم ایت الله حاج شیخ جواد انصاری می‌فرمودند: شخصی نزد میرفندرسکی آمد و مدعی شد که من از دنیا گذشته‌ام و به مرتبه‌ی فنا رسیده‌ام. 🔵👈 میر از او پذیرایی نمود و با کمک یکدیگر به تهیه‌ی غذا مشغول شدند و هر یک کاری را عهده دار گردید و آن مرد بنا شد کشکی بساید. میر از او تعهد کرد که اگر به مرتبه‌ا‌ی رسید، سه حاجت او را برآورد. 🔴👈 سپس میر در او تصرفی نمود و آن شخص، در حین کشک ساییدن، دید جماعتی از دربارِ سلطنت آمده‌اند و می‌گویند که شاه از دنیا رفته و ارکانِ دولت، شما را برای سلطنت انتخاب نموده‌اند. 🔵👈 آن مرد برخاست و به اتفاق آنها به دربار رفت و بر تخت سلطنت نشست و دستور داد که وسایل لازم را مهیا کنند تا به شکار برود. آنها هم اسب‌های سلطنتی را آماده کردند و آن شخص بر اسب سواریِ مخصوصِ شاه نشست. 🔴👈 بعد از مراجعت از شکار، به حرمسرا رفت و در بین زنانِ حرم، کنیزی را که بسیار زیبا بود انتخاب نمود و سپس به خزانه رفت و در حین بازدید از جواهرات، گوهر بسیار خوبی را با خود برداشته و با خود به دربار آورد. 🔵👈 پس از ورود به دربار، ندیمان به وی گفتند که مردی به نام میر فندرسکی، جلوی در، اذن شرفیابی می‌خواهد. آن مرد اذن داد که او وارد شود و از وی پذیرایی به عمل آورد. میر به آن شخص گفت: قرار بود اگر به جایی رسیدی، سه حاجت مرا بر آورده کنی. 🔴👈 یکی از سه حاجت من اسبِ سواری پادشاه است، آن شخص عذر آورد.میر گفت: حاجت دوم من، آن کنیزی است که مورد علاقه‌‌ی شماست و حاجت سومم آن گوهر پر قیمت است. 🔵👈 مرد آن دو را نیز عذر آورد. میر به آن مرد گفت: تو از دنیا گذشته‌ای؟!! کشکت را بساب که شب بدون شام نمانیم! آن مرد به خود آمد و دید مشغول ساییدن کشک است. ✳️ مزار شریف این عالم فاضل در تخت فولاد، تکیه میر فندرسکی می باشد. 📙کتاب سوخته، (زندگینامه مرحوم ایت الله انصاری) «با اندکی تلخیص» اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج ✅ کانال تخت فولاد در پیام رسان ایتا 👇👇👇👇👇👇👇 @takhtefoulad_ir