راستشو بگم نمی‌شناختمتون! با این‌که فقط یه اسم بلد بودم، اما روزی که رفتید خیلی گریه می‌کردم... نمی‌دونستم برای چی، انگار یه چیزی توی قلبم خالی بود! شاید اثر کم شدن نفس‌های شما از روی زمین بود... بعد از رفتنتون فهمیدم یه سری آدم‌ها چقدر می‌تونن پست باشن که رو در رو باهات نجنگن و از راه دور... بماند، بعد از رفتنتون هم عوض شدم و یه عهدهایی بستم، مثل دوستم که چادری شد و بهتون قول داد که درش نیاره منم یه قول هایی دادم! هم اینکه دشمن رو شناختم، حق رو از ناحق تشخیص دادم... خون شما، اثرش فقط دشمن شناسی نبود! یه عده‌ای مثل من و خیلی‌های دیگه رو بیدار کرد... عمر من به دو دسته تقسیم می‌شه: قبل حاجی، بعد حاجی... به خودم قول دادم دختر خوبی براتون باشم، قول دادم حرف‌هام با عملم بخونه! خلاصه که با رفتن شما خیلی تغییرات توی من ایجاد شد، از آدم شدن تا آدم خوبی شدن... :)) و چقدر دیر فهمیدیم که شمایی وجود داره!... ارسالی از رفیق تک‌رنگی در پویش 🌧 ا🇮🇷 🖤