قصه های کودکی خیلی در ناخودآگاه آدم اثر میذارن!
حالا هنوز برای ما آخر هفتادیا زوده؛😉
اما اگه خدا خواست و یه تپل و قندعسلی و شیرین بیان و... بهم داد، حتما مثل یه مادر فهیم☺ براش قصه میخونم!
البته نه هر قصه چرت و پرت و دم پیتی🙊
دوره ی سیندرلا و گالش گم شده اش با انواع و اقسام داستانهای این مدلی که فقط یادم میداد دنبال شاهزاده بگردم😑 و اون بدبخت هم با یه لنگ گیوه بیفته دنبال من و از شانس من غیر از پای کوچکم، خوشکل هم از آب دربیام گذشته !!😕
...
برای بچه هام قصه ی بدجنسی گرگ رو میگم؛
شنگول، منگول، حبه ی انگور!
خودم رو هم مادر شجاعی که بزنه شکم گرگو پاره کنه و زندگیش رو پس بگیره نشون میدم!!!
...
میدونید چرا؟
چون دنیای امروز پر از گرگهایی هست که لباس خوب پوشیدند؛ لباس مادری مهربان!!!!
عاقا دروغ میگن 😠
حیله میکنن این گرگا!
مثل چی؟ مثل آمریکا و ۵+۱😉
samimane.blog.ir
@yaran_samimii