🌴🌹🌴محبوب غریب وقتی دلم برای این و آن تنگ می‌شود وقتی می‌بینم باید از این و آن دل بکَنم می‌نشینم به محاسبۀ خودم تا ببینم تو را چه قدر دوست دارم. می‌خواهم ببینم تو جای خالی چه کسانی را پر می‌کنی برایم. و از خودم می‌پرسم روی عشق تو چه قدر می‌توانم حساب باز کنم؟ قصد محاسبه ندارم؛ ولی دست من هم نیست وقتی دلم برای این و آن تنگ می‌شود محاسبه، خودش می‌آید سراغم. وقتی پای محاسبه به وادی ذهنم باز می‌شود بنا می‌گذارد به آزار دادنم. او بیشتر از آنی که خودم به حساب افتاده‌ام، به حساب می‌اندازدم. به من می‌گوید تو می‌خواهی بدانی در دوران دل تنگی‌ات برای این و آن چه قدر روی عشق آقا حساب باز کرده‌ای؟ ولی من می‌خواهم به تو بگویم با محبّت این و آن چه قدر جای محبّت آقا را پر کرده‌ای؟ می‌خواهم التماس کنم که ساکت شود ولی ادامه می‌دهد و می‌گوید: تو همیشه نیاز خویش به محبّت آقا را با محبّت این و آن پاسخ گفتی برای همین است که وقتی می‌خواهی دل از این و آن بکَنی به یاد آقا می‌افتی. می‌خواهم وانمود کنم که نمی‌فهمم چه می‌گوید ولی او خوب می‌فهمد که می‌فهمم. وقتی مدار محاسبه را به این سو می‌چرخاند نفسم بند می‌آید از شرم. راست می‌گوید من به محبّت این و آن را به جای محبت تو نشاندم که وقتی می‌خواهند بروند یاد تو می‌افتم و وقتی که هستند، از یاد تو غافلم. امشب خجالت می‌کشم به تو بگویم با من دوست می‌شوی یا نه. شبت بخیر محبوب غریب! 🌴💎🌹💎🌴 🌴❄️🌴