صلی الله علیکِ یاسکینه بنت الحسین(ع)
یک عمر بود روضه ی مقتل برابرش
در کربلای زنده ی قلب مطهرش
چشمی به یاد کرب وبلا داشت اشکبار
خونین به یاد شام بلا چشم دیگرش
مثل سری که بود سر نیزه ها بلند
خون می چکید دم به دم از دیده ی ترش
با جان چشیده کرب وبلا را نفس نفس
با خون نوشته خاطره ها را به دفترش
مثل کبوتریست پر از خاطرات زخم
خون می چکد زمان نوشتن ز هر پرش
گرچه سرش به نیزه نرفته به یاد آن
هرلحظه تیر می کشد این روزها سرش
درگوش وچشم اوست به جای صدای آب
لالایی رباب و لب خشک اصغرش
یک جسم قطعه قطعه به صحرای کربلاست
اما خدا کند که نباشد برادرش
امشب دوباره شام غریبان به سینه داشت
چشمش دویده بود به دنبال خواهرش
با ضرب تازیانه که از راه می رسید
پیچیده بود درد به هر بند پیکرش
کنج خرابه بود ورقیه که باز هم
بابا رسیده بود به دیدار دخترش
آرام نقش بسته به لبهای خشک او
لبیک یا حسین نفسهای آخرش
حالا بهشت بود و حسینی که دوست داشت
آن خانه ای که جای سکینه ست ومادرش
#احمد_رفیعی_وردنجانی
🌴💎🌹💎🌴