تلنگر...
سوال خيلی حساب شده بود . طرف دختر حلال بود و زيارت علی (ع) هم مستحبی . گفت آقايان واقعيت را بگوييد
✋نفر پنجم من بودم. اين كاغذ را دادند دست من. ديدم كه نمی توانم نگاه كنم، كاغذ را رد كردم به نفر بعدی، گفتم : من يك لحظه ديدار علی (ع) را به هزاران سال زناشويی با اين زن نمی دهم. يك وقت ديدم يك حالت خيلی عجيبی دست داد. تا آن وقت همچو حالتی نديده بودم. شبيه به خواب و بيهوشی بلند شدم. اول شب قلب الاسد وارد حجره ام شدم، حالت غير عادی، حجره رو به مشرق ديگر نفهميدم، يكبار به حالتی دست يافتم. 🕌يك دفعه ديدم يك اتاق بزرگی است يك آقايی نشسته در صدر مجلس، تمام علامات و قيافه ای كه شيعه و سنی درباره امام علی (ع) نوشته در اين مرد موجود است. يك جوانی پيش من در سمت راستم نشسته بود. ⁉️پرسيدم اين آقا كيست؟ گفت : اين آقا خود علی (ع) است، من سير او را نگاه كردم. آمدم بيرون، رفتم همان جلسه، كاغذ رسيده دست نفر نهم يا دهم، رنگم پريده بود. نمی دانم شايد مرحوم شمس آبادی بود خطاب به من گفت : آقا شيخ محمد تقی شما كجا رفتيد و آمديد؟ نمی خواستم ماجرا را بگويم، اگر بگویم عيششان بهم می خورد ، اصرار كردند و من بالاخره قضيه را گفتم و ماجرا را شرح دادم، خيلی منقلب شدند. خدا رحمت كند آقا سيد اسماعيل ( مدير ) را خطاب به آقا شيخ حيدر گفت : آقا ديگر از اين شوخی ها نكن، ما را بد آزمايش كردی. اين از خاطرات بزرگ زندگی من است» 🌴💎🕯💎🌴