روضه ای مادرانه😭 روز تشییع شهید رئیسی پسرم رو گذاشتم تو کالسکه و رفتم.چون خیلی شلوغ و گرم بود،تو مسیر تشییع کنار یه هتل یه گوشه وایستادم. سیدعلی تو کالسکه خوابید و ازدحام جمعیت بیشتر بیشتر شد و بچه تو خواب عرق کرده بود،میترسیدم از گرما و ازدحام جمعیت توخواب حالش بد بشه🥺،به اقایی که مسئول ورودی هتل بود،گفتم ببخشید میشه این کالسکه بچه رو بزارم همین گوشه داخل ورودی هتل اینجا گرمه بچه حالش بدمیشه،اون اقا گفت نه خانم من اگر شما رو راه بدم باید همه رو راه بدم، اینجاهتله!گفتم خودم نمیام فقط اجازه بدیدبچه رو بزارم داخل، گرمه گناهداره! گفت نخیر خانم نمیشه،وقت منو نگیرید! بقیه خانم هایی که اطرافم بودن گفتن خب بزار بچه رو بزاره داخل تو خودت بچه نداری؟رحم نداری و...همه بهش گفتن ولی اون اقا اجازه ندادو رفت! اونجا خیلی بهم سخت گذشت قلبم دردگرفت😭،اشکم دراومداما به سختی خودمو کنترل کردم که جلوی بقیه گریه نکنم،اینقدر بغض کردم که گلوم دردمیکرد باتمام وجودم یاد امام حسین افتادم و علی اصغر۶ماهه اش😭فدای دل امام‌حسین😭 اصلا قابل مقایسه نیست اما سیدعلیِ من،۶ماهه نبود، از تشنگی بی تاب نبود ،تیر سه شعبه به گلوی کوچولوش که از تشنگی خشک شده بود، نزدن،تو بغلم دست و پا نزد...😭 وقتی ۶ماهه اقا رو شهیدکردن،امام حسین بچه رو بغل کردن که برگردن سمت خیمه ها تا یکی دوقدم میومدن سمت خیمه ها،بچه هنوز جون میداد وتو بغل اقا دست وپا میزد😭 و اقا زود برمیگشتن و پشت میکردن به خیمه ها که مادرعلی اصغر دست و پا زدن بچه رو نبینن😭 باز بدن بچه که اروم‌ میگرفت اقا دو سه قدم میومدن سمت خیمه و باز بچه دست و پا میزد و جون میداد وحضرت پشت به خیمه میکردن و دیگه پاهاشون پیش نمیرفت😭😭😭 چقدرامام حسین اون لحظه عذاب کشیدن،چطور اون غم رو تحمل کردن😭 میگن تو ضریح ۶ گوشه اقا،حضرت علی اصغر روی سینه امام حسین دفن شدن، شایدیه حکمتش اینه که چون دل اقا بینهایت رنج دیده و قلب شکسته شون به درداومده، ۶ماهه شون تاابد روسینه و کنار قلب اقا باشه،شاید ذره ای قلب شکسته اقامون اروم بگیره...😭😭😭😭😭😭