📌 قسمت نهم برگشتیم برای ناهار، بچه‌ها بهش میگفتن عدس پلو و خدا قبول کنه بیشتر شبیه یک دیگ خمیر بود که چنتا دونه عدس داخلش انداخته بودن، دست به کار شد و غذا رو بین بچه‌ها تقسیم کرد، بر خلاف ظاهرش دلنشین بود. وقت استراحت رو داخل اسکان نموندم و زدم بیرون، از بزرگتر ها شنیده بودم اینجا یک مزار دیگه‌ای هم داره به اسم مزار شهدای رفتم تا یه سری به این مزار بزنم، حدودا۲۰۰متر تا مزار شهدای هویزه فاصله داشت، و مشخص بود که سعی کردند شبیه همون مزار بسازنش، سازه ای از آجر و کاشی های آبی که در هر گوشه‌ش یک گنبد کوچک با یک پرچم داشت و حجره‌های دوطرف هم پررنگ ترین وجه شبه این دو مزار بود. قبرها رو از نظر گذروندم چنتا مورد خیلی توجهم رو جلب کرد: شباهت فامیلی ها، همه‌ی شهدا مرد بودن، سنین مختلفی داشتن از۸۱سال تا۱۷سال. بعدها از راوی‌ها شنیدم که این شهدا مربوط به دو قبیله‌ی بوعذار و بوغنیمه هستن که بعثی ها میریزن داخل این دو روستا و همه جا رو خراب میکنند و مردهاشون رو به بیرون از روستا می‌برند و به شهادت می‌رسونن و در نهایت داخل یک گور دسته جمعی دفن میکنند. بعد از حدود ۶سال در تاریخ۲۵فروردین۱۳۶۵ تفحص میشن و کنار مزار شهدای هویزه آروم می‌گیرند. بعداز ظهر هم رفتیم مقتل و ادامه‌ی کار رو در کنار پشه‌های سِمِجش پی گرفتیم، پشه‌هایی که ول کن نبودن، نیش نمی‌زدن ولی به شدت روی مخ آدم رژه می‌رفتن ادامه دارد... @hoveize_ir @tanhaelaj