🔹علی اکبر رفت و وقتی دید شهید نمیشه برگشت و گفت بابا عطش داره منو می کشه، سنگینی زره منو داره خسته میکنه، یعنی بابا نکنه از من دل نکندی ، بذار برم😭😭
🔹دیدید بعضی وقت ها باباها روشون نمیشه جوونشون رو بغل کنند و رو بوسي کنند، فرمود ببین لبای بابات تشنه تره😭😭😭
🔹حتما داره زینب کبری از دور نگاه میکنه صحنه رو، بابا و علی اکبر دارن خداحافظی میکنند😭
🔹همتون ميدونيد زینب اومد کنار بدن علی اکبر و این اولین بار زینب از خیمه بیرون اومد😭😭
🔹ميدونيد زینب وقتی مدینه بودند و میخواستن همراه بابا و حسنین برن کنار قبر پیغمبر زیارت کنند
یک طرف حسن می ایستاد ، یک طرف حسین و حضرت علی هم جلو راه میرفت
🔹اینقدر محرم و نامحرم و دیده نشدن رو زینب رعایت میکرد، بعد وقتی به قبر پیغمبر ميرسيدن و شمعی روشن بود 👇
حضرت علی جلوتر میرفتن چند قدم و شمع رو خاموش میکردند و ميفرمودن
نمیخوام کسی قد و بالای زينبم رو ببينه😭😭
🔹یک دفعه ای همه نگاه کردن دیدن زینب داره میدوه به سمت امام حسین ،شاید می دونست اگه خودشو نرسونه به برادرش ،امام حسین صورت به صورت علی اکبر گذاشته دیگه بر نمی گرده،😭😭
وقتی بالای سر علی اکبر رسید و نشست ،امام حسین صدا زد جعفر بیاین علی اکبر رو ببرید من زینب رو بیارم 😭😭
نمی دونیم تو اون لحظه چی دید ابا عبدالله تو چهره حضرت زینب 😭😭
آخه ميدونيد که برادرزاده برای عمه خیلی عزيزه😭😭😭
الا لعنت الله علی القوم الظالمین
وصل الله علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸🌸
#تنهامسیرکردستان
@tanhamasirKordestan