#نظرات_شما🌷
سلام
سخت ترین نمازم
سوار قطار بودیم با همسر و پسرم
قطار برای نماز صبح وایستاد هرچی همسرمو بیدارکردم پا نشد من پیاده شدم بدون اغراق تمام زمین پر از ملخ بودو من از ملخ خیلی میترسم
دستمو رو سرم و جلو گذاشتم بدو بدو میکردم
ملخام همه یا زیر پام له میشدن یا ب اطراف پرواز میکردن
اینقدر بزرگ بودن صدای هلیکوپتر میدادن