‍ ‍ ‍ 🍁✨🍁✨🍁 ناگهان «کافرنهاد»ی از کمین كرد با تیغش جدا دست از یمین گفت:هان ای دست رفتی؟...شاد رو! خوش برستی از گرو... آزاد رو! لیک از یک دست بر نَآيد صدا باش کاید دست دیگر از قفا لاابالی نیست دست افشانی ام جعفر طیار را من ثانی ام ... چون دو دست افتاده دید آن محتشم گفت:دستا! رو که من بی تو خوشم خصم اگر بردت زمن گو بازدار مرغ دست آموز را با پر چه کار؟ شهپر طاووس اگر پرکنده شد نام زیباییش زان پر زنده شد اندر آن کویی که آن دلبر دروست عاشق بی دست و پا دارند دوست باز ده ای دست هین دستم به دست تا به هم شوییم دست از هر چه هست 🍁✨🍁✨🍁 https://t.me/joinchat/AAAAAD0VAZd23pFbq5w3KA