🔸برنامه گرامیداشت🔸 ✍آورده اند در چنین روزی حضرت استاد حوالی ساعت ۱۰ صبح از خواب پریده و در رختخواب مبارک، ساعتی مشغول خارش و بارش فکری گردیدند... استاد شکمپرور: ملیکا ملیکا ملیکا ملیکا: هان استاد: چند گونی برنج داریم؟ ملیکا: ۴ تا . واسه چی؟ استاد: می خواهیم هفته بسیج را گرامی بداریم. ملیکا: بیخود بیخود. همین چارتا کیسه برنج برامون مونده. اونهم میخای به فنا بدی؟ استاد: برنجش رو نمیخام فقط گونی هارو بده. ملیکا( پشت تلفن): الو ژیگول پاشو بیا ببین این دوباره میخاد گند بزنه. ژیگول: سلام بر تو ای بانوی پاک دامن. در راهم. الان میرسم. ژیگول( داخل حیاط) : استاد اعظم شنیده ام با نبوغتان، تپه جدیدی را می خواهید در نوردید!! حقیر را هم متنعم فرمایید. استاد: می خواهیم هفته بسیج را گرامی بداریم. ژیگول: وا استاد، شما که اهل این حرکتها نبودید. به وجهه علمی و دینیتان آسیب می زند. استاد : حرف مفت نزن تکلیف است تکلیف. ژیگول: خب چه کنیم؟ استاد: برو از انباری گونی های برنج را بیاور، داخلش خاک بریز و جلوی دفتر سنگر درست کن. ژیگول: ینی با این کار، هفته بسیج را گرامی داشته اید؟ استاد: آری. از نان خشکی هم یه لنگه پوتین و چکمه بگیر کنار سنگر بگزار ژیگول: میخاهید آهنگ هم بپخشانیم؟ استاد: از کویتی پور بپخشان. ژیگول: اگر صلاح میدانید جهت ارعاب دشمنان هم، چند باتوم روی کیسه ها بگنجانیم؟ استاد: بگنجان بگنجان. راستی جمله مریدان را هم بگویید شلوار پلنگی به پا کرده با موتور بیایند بعد از ظهر در خیابانها رژه موتوری می رویم. ژیگول: عجب نبوغی دارید. آیا کار دیگری مانده است که برای گرامیداشت این روز بزرگ انجام دهیم؟ استاد: بگو همگی کفه ترازو تهیه کرده به گردنشان آویران نمایند. ژیگول: یاللعجب. کفه ترازو برای چه؟ استاد: مثلا نماد جان بر کف بودن است. ( شاهدان عینی گفته اند در این لحظه، ژیگول یک سکته ناقص زده است.) استاد: بگو با فتوشافت عکس من را با لباس بسیج و چفیه در کنار فرماندهان درست کنند و در دفتر کار بزنید. ژیگول: تأثیر این عکس در گرامیداشت هفته بسیج چیست؟ استاد: هفته بسیج را نمی دانم اما برای انتخابات اثر دارد. اینگونه بود که هفته بسیج توسط حضرت استاد شکمپرور به نحو شایسته و بایسته ای گرامی داشته شد که پیش از این، کسی نتوانسته بود بار این امانت را بر دوش برکشد. https://eitaa.com/joinchat/827720228C9c05fe965e