🛌 رؤیای صادقه 🛏 🔸مرید: یا شیخ خوابی دیده ام که سخت از آن متحیرم. تعبیرش چیست ؟ 🔸شیخ طنّاز: بگو جانم، اگر از عهده حقیر برآید تعبیرش عرض خواهم کرد. 🔸مرید: خواب دیدم سید نهالی بزرگ و شاداب را آب و کود می داد. خیلی زیبا بود تازه به شکوفه دادن رسیده بود.. اما سید ناگهان رفت و نهال تنها ماند... محمدباقر از راه رسید. نهالی بس بزرگ در دست داشت و نهال سید روی زمین... حسن، جواد، اسحاق و چنتای دیگر از روی تپه ها، چاقو بدست در طمع نهال بودند. محمدباقر عرق ریزان و نگران در تلاش بود نهال روی زمین را هم به دست گیرد اما سخت بود... نمی توانست از هر دو حفاظت کند... هرکدام را زمین می گذاشت تپه نوردان سراغش می رفتند... 🔸شیخ: یا للعجب. دیگر چه دیدی؟ 🔸مرید: فکر میکنم علیرضا را دیدم، خیلی عجیب بود! انگار سوار تانک به سمت تپه نوردان خمپاره می زد... تا اینکه شما از راه رسیدید... محمدباقر با دیدن شما اشک در چشمانش حلقه زد... با بغض می گفت: یا شیخ این امانت را چه کنم؟ سخت است یاری ام ده تنهایم. آنگاه شما سعید را که مظلومانه در سایه ایستاده بود فراخواندی و نهال سید را بدستش دادی. همین که سعید نهال را برداشت، تپه نوردان سراغ کارشان رفتند. محمدباقر نفس راحتی کشید و با سعید راهی شدند. شما پشت سرشان دعا می خواندی و فوت می نمودی... یا شیخ تعبیرش چیست؟ 🔸شیخ: خیر است انشالله، خیر است... تعبیرش بماند برای وقتش... @tannaze