مستی و راستی پدر: پسر یه لیوان دلستر برا منم بریز پسر: رو چِشَم ، به سلامتی کی بریزم؟ پدر: بریز به سلامتی پسری که هر دفعه میره توی تاکسی، راننده سیگار می کشه، ولی لباس و دهن پسر، بو میگیره ! بریز به سلامتی پسری که تن به رختخواب میده ولی به ازدواج، نه! پسر پیک پدر را ..نه ببخشید! لیوان پدر را پر کرد داد بهش! البته اگر پیک هم پر میکرد، بی شک پیک آسمانی و معنوی مد نظر نویسنده بود! پدر: خب پسر؟ به سلامتی کی بریم بالا؟ پسر: برو بالا به سلامتی پسری که تمام راننده تاکسی های شهر را سیگاری کرده، واسه اینکه دوس نداره حریم بین خودش و پدرش بشکنه! برو بالا به سلامتی پسری که تن به ازدواج نداد، واسه اینکه دخترای شهر بهش گفتن نمیتونن بابای پیر و علیلش را نگه دارن! _ پدر با نگاهی به پسر که گویی تازه فهمیده بود عجب بازیگر هفت خط دروغ گویی تربیت کرده، لیوان دلستر را سر کشید! عه! قرار نبود تهش اینجور بشه! قاعدتا باید احساسی میشد! ولش کن @tanzac