"کفشدوز متعهد" پیرمردی آمد و دستی به ریش زمزمه می کرد و می گفتا به خویش یک زمانی "کفشدوزی" داشتیم رزق ما بود آنچه خود می کاشتیم روزگاری دسترنج و نانمان چون گهر می ریخت بر دامانمان ناگهان چون اژدها چین حمله کرد! کسب و کار و جنس ما را نفله کرد! درد وارد آوران جنس روز خورده بر فرق سر هر کفشدوز من جلو رفتم و گفتم پیرمرد تو که هستی با صفا؟ گفتا که درد! از چه توی حرفهایم می پری رشته افکار من را می دری؟! کار من تولید کفش داخلی است مایه تولید داخل، همدلی است من همان مَردَم که هی با قصد خیر می بُریدم کلّه از اجناس غیر در همین بحبوحه رد شد ناگهان یک پراید غُر شده، مثل ژیان گفتم آیا این همان تولید، نیست؟ گفت با خنده بگو تولید، چیست؟ یک کپی با جمع اجزای خراب می شود تولید داخل یا عذاب؟ گفتمش تو بهترینی ای حکیم! گفت آری! تف به شیطان رجیم! @tanzac