● طنز سعدی چه ویژگی‌هایی دارد؟ طنزهای سعدی تاویل‌پذیر هستند و عمیق، خواننده باید به طور توامان در جست‌وجوی انبساط خاطر و معنا در اثر باشد. در طنزهای سعدی شکل و شمایل حکایت‌‌ها که با تیپ‌سازی‌های ثابت و نخ‌نما همراه بود تغییر بسیار کرده است و شخصیت‌پردازی‌های دقیق و در ابعادی کوتاه و گویا در آن وجود دارد. هر چند در طنزهای سعدی با طنزی که بیشتر موجب انبساط خاطر می‌شود روبه رو هستیم، اما طنزی است بسیار عمیق و حتی گاهی تلخ و درقالب تلخ‌اند، طنز سعدی ارزش بسیاری دارد چون زمینه‌ای است برای بیان حکمت و فرصتی برای تحلیل انسانیت فراتاریخی، سعدی در تمام ابعاد نظم و نثرش حتی وقتی جلوه‌های شیرین و طنازانه به خود می‌گیرد. حکمت، عرفان و اخلاق را مبنای سخن قرار داده است. طنز سعدی چنان در گذر تاریخ ماندگار شده است که بسیاری از طنزپردازان امروزی به خصوص طنازان گل آقایی چون عمران صلاحی، رضا رفیع و...، در آثار خود هم به سعدی پرداخته‌اند و هم از او الهام گرفته‌اند و هم در حاشیه طنزهای سیاسی، ادبی و سیاسی به روز خود، از آثار او نقل قول مستقیم کرده‌اند. در ادامه به حد بضاعت این سطور و نه در شان طنز در کلام استاد سخن ایران زمین، جلوه‌هایی از طنز سعدی را در گلستان و بوستان بررسی می‌کنیم. با این تذکر که برای رعایت اختصار باب‌های گلستان و بوستان و شکل اصلی نثر برخی از حکایت‌ها تغییر کرده است و ادبیات آن‌ها به زبان امروزی‌تری تقدیم شما می‌شود. ● خدایا جانش را بگیر درویشی مستجاب‌الدعوه در بغداد پدید آمد. حجاج یوسف (یکی از سفاک‌ترین امرای عرب) را خبر کردند، بخواندش و گفت: دعای خیری بر من کن. گفت: خدایا جانش را بستان. گفت: این چه دعاست؟ گفت: این دعای خیر است تورا و جمله مسلمانان را. ● بهترین عبادت برای پادشاه یکی از ملوک بی‌انصاف، پارسایی را پرسید: از عبادت‌ها کدام فاضل‌تر است؟ گفت: تو را خواب نیم‌روز تا در آن یک نفس خلق را نیازاری! پارسایی و یاد پادشاه پادشاهی پارسایی را دید و گفت: هیچت از ما یاد آید؟ گفت: بله، وقتی خدا را فراموش می‌کنم. ● موذن بد صدا شخصی در مسجدی بانگ می‌گفت به آدابی که مستمعان را از او نفرت بود، صاحب مسجد مردی بود عادل و نیک سیرت، نمی‌خواستش که دل آزرده گردد. گفت: ای جوانمرد، این مسجد را موذنانی قدیمی باشد، تو را ۱۰ دینار می‌دهم تا به جای دیگری بروی. بر این قول اتفاق کردند و برفت. پس از مدتی در گذری پیش امیر باز آمد و گفت: بر من ستم کردی که به ۱۰ دینار از آن‌جا به در کردی که این‌جا که رفته‌ام ۲۰ دینارم همی دهند تا جای دیگر روم و قبول نمی‌کنم. امیر از خنده بی‌خود گشت و گفت: زنهار تا نستانی که به ۵۰ راضی شوند. ● اگر خر نبودی! مردکی را چشم‌درد خاست. پیش بیطار (دامپزشک) رفت که، دوا کن. بیطار از آن‌چه در چشم چهارپا می‌کند بر دیده او کشید و کور شد. داوری به قاضی بردند. گفت: برو هیچ تاوان نیست، اگر این خر نبودی پیش بیطار نرفتی. 🆔 @TANZimat_karkhane