عزیز همراهم سلام!
«استاد پَرکشید»
روزی از «بهمن» ۹۸ بود که گوشی «همراهم» زنگ خورد.
اسم «استاد» نوشته بود.
ذوق کردم که حتماً میخواهد «نصیحتی» بفرماید یا «ذکری» بدهد.
بعد سلام فرمود: آ شیخ علی! واحد چند بودید؟
با تعجب گفتم: استاد!
فرمود: داخل مجتمعتان هستم.
رفتم پایین، استاد حاج سید حبیبالله قدمی عینالرسول را بغل کردم.
نَفَسهای پاکش را باید حس میکردی!
خداباوری و خدامحوری آن عزیز را نمیشود نوشت.
حافظ قرآن، نهج آقاجان، صحیفه امام سجاد بود.
مجتهد و صاحب رساله، جانباز جنگ تحمیلی؛ فدایی اسلام...
فرمود: عازم کاشان بودم، گفتم: سری به شیخ علی بزنم.
فرمود: خدای من شاهد است آنچنان در مباحث مالک اشتر و مباحث نهجالبلاغه تو غرق در لذّت میشوم که قابل وصف نیست.
چون هیچ لذّتی در این دنیا برای منِ «قدمی»، بالاتر قرآن و نهجالبلاغه نیست.
هر روز منتظر مطلب ارسالی تو هستم.
استاد داشت تشویقم میکرد، شاگرد پرورش میداد.
استاد خیلی بزرگ بود که نوشته من حقیر سرگرمش کند.
رمز سایتش را در اختیار من گذاشت فرمود:
کار ترجمه حاشیه عروه الوثقی دست خودت باشد به کسی نمیدهم.
امروز استاد کمرم را شکست خبر رسید استاد پَر کشید و چون من در حصار دنیا اسیرم دیگر دسترسی به آن وجود ذیجود ندارم
ممنون نگاهتم.
✍️علی تقوی دهکلانی
@taqavi57