از مصائب راه شام:
سر مقدس حسين عليه السلام در دير راهب
كاروان همراه اسيران به سوي شام حركت مي كرد در مسير راه به دير راهب عبادتگاه روحاني بلند پايه مسيحيان رسيدند مامورين در كنار آن دير براي رفع خستگي و خوردن غذا توقف نمودند سرمقدس امام حسين عليه السلام روي نيزه بود و گروهي نگهبان از آن نگهباني مي كردند مامورين و نگهبانان سفره غذا را انداختند مشغول خوردن غذا شدند ناگاه ديدند دستي پيدا شد و بر صفحه ديوار دير راهب چنين نوشت:
اترجوا امه قتلت حسينا*** شفاعه جده يوم الحساب
آيا آن امتي كه حسين عليه السلام را كشتند اميد به شفاعت جدش در روز قيامت دارند؟
يكي از آنها نقل مي كند: با ديدن اين منظره وحشت زده شديم يكي از ما برخاست تا آن دست را بگيرد ولي آن ناپديد شد.
بار ديگر مشغول خوردن غذا شديم باز ديديم همان دست آشكار شد و اين شعر را در صفحه ديوار نوشت :
فلا والله ليس لهم شفيع *و هم يوم القيامه في العذاب
نه به خدا سوگند براي قاتلان حسين عليه السلام شفيعي نخواهد بود و كسي از آنها شفاعت نكند و آنها در روز قيامت در عذاب هستند.
باز همراهان ما برخاستند تا آن دست را بگيرند بار ديگر آن دست ناپديد شد آنها بازگشتند و به خوردن غذا مشغول گشتند باز ديدند همان دست ظاهر شد و اين شعر را در صفحه ديوار نوشت:
و قد قتلوا الحسين بحكم جور* و خالف حكمهم حكم الكتاب
انها حسين عليه السلام را از روي ظلم و ستم كشتند و بر خلاف حكم قرآن رفتار نمودند.
ناگزير دشمنان از غذا دست كشيدند در اين هنگام راهب مسيحي از ميان دير نگاه كرد ديد از بالاي سر مقدس حسين عليه السلام نوري به آسمان كشيده شده و نگهباناني كنار آن سر هشتند راهب از آنان پرسيد: از كجا آمده ايد؟
آنها گفتند: از عراق پس از جنگ با حسين عليه السلام مي آئيم.
و طبق روايت ديگر نگهبانان سر مقدس امام را روي نيزه بلند در يك جانب دير راهب نهاده بودند (و به زمين نصب كرده بودند) وقتي كه آخرهاي شب شد راهب زمزمه اي مانند زمزمه رعد و تبسيح و ذكرالهي از آن سر شنيد نگاه كرد ديد از ناحيه آن سر تا پيشاني آسمان نوري كشيده شده است ناگاه ديد دري از آسمان گشوده شد فرشتگان دسته دسته از آن در فرود مي آمدند و
مي گفتند:
السلام عليك يا ابا عبدالله السلام عليك يابن رسول الله
راهب با ديدن اين مناظر سخت وحشت زده شد و بي تابي نمود و به نگهبانان گفت: همراه شما چه كسي است؟
آنها گفتند: سر يك نفر خارجي است كه به سرزمين عراق آمد و خروج كرد و عبيدالله بن زياد او را كشت.
راهب گفت: اسم او چيست؟
گفتند: حسين بن علي عليه السلام نام دارد.
راهب گفت: حسين پسر فاطمه دختر پيامبرتان؟
گفتند: آري
راهب گفت: واي بر شما سوگند به خدا اگر عيسي بن مريم داراي پسر بود ما آن را با حدقه چشم هاي خود نگه مي داشتيم ولي شما پسر دختر پيامبرتان را مي كشيد سپس گفت: من حاجت و تقاضائي از شما دارم.
آنها گفتند: آن تقاضا چيست؟
راهب گفت: در نزد من ده هزار دينار پول هست كه از پدرانم به ارث برده ام آن را از من بگيريد و اين سر مقدس را تا هنگامي كه از اينجا كوچ مي كنيد به من بسپاريد و هنگام كوچ به شما تحويل مي دهم. آنها به رئيس خود گفتند رئيس موافقت كرد آنها از راهب آن پول را گرفتند و سر مطهر را تحويل او دادند.
راهب آن سر را گرفت و نشست و پاكيزه كرد و با عطريات خوشبو نمود سپس آن را در پارچه حريري نهاد و بر دامنش گذارد و همچنان تا صبح گريه و نوحه مي كرد.
تا اينكه نگهبانان سر را از او مطالبه كردند او خطاب به سر گفت: اي سر! سوگند به خدا من اكنون غير خودم را نمي توانم حفظ كنم در محضر جدت محمد صلي الله عليه و آله گواه باش كه من گواهي مي دهم كه معبودي جز خداي يكتا نيست و محمد صلي الله عليه و آله بنده و رسول خدا است در پيشگاه تو قبول اسلام كردم و من غلام تو هستم.
سپس راهب به آنها گفت: به رئيس خود بگوييد اينجا بيايد تا من دو كلمه با او حرف دارم به او بگويم.
آنها به رئيس خود گفتند او به حضور راهب آمد راهب به او سفارش كرد كه اين سر مقدس را از صندوق بيرون نياورد تا بي احترامي به آن نشود ولي او نصيحت عابد را گوش نكرد.
اقتباس از معالي السبطين ج2 ص 125 تا 127
از كربلا به شام چو پيمود مرحله * آن كاروان بي كس و بي زاد و راحله
زان كشتگان چو مرحله اي مي شدند دور * دوري ز صبر بود به هفتاد مرحله
تا شام در مقابل زينب سر حسين * كرده است مهر و ماه تو گوئي مقابله
گفتي فراز نيزه سر آن بزرگوار * نام خداي بود پس از مد بسمله
زان ناكسان هر آنچه به آن بي كسان رسيد*** با هيچ كافري نكند اين معامله .
از وصال شيرازي
«کانال تقویم شیعه »
بانشر معارف اسلامی علوی، مبلغ تشیع باشیم
https://eitaa.com/taqvim_shiaa