این سرزمینِ من است که به اشکهای
چشمههای زمزمِ از جراحت ها و دردهای
تو محتاج است ، تا بوی خوشِ بینظیر
عطر تربتِ نمدار شده از بارانِ ابرهای
آسمانِ قلبت را به تعداد نفسهای
من متصل کند، تا حیات بگیرم ..
چهقدردلتنگبوی عطرخاکنمگرفته
شدهایم، آن زمانی که باد خبر آمدنش
را میدهد ..