ای محبوبِ لطیف‌ِ چشم‌های دل عاشق، یاد تو که به ذهن و قلب و روح می‌نشیند .. این لطافتِ حضور پر تلاطم، نبضِ ضربان من را حال حضور‌ می‌کند، و راه بر هر سوارِ بیگانه می‌بندد .. چه‌‌قدر این یادکردن‌های تو مرا دوباره به خویش بر میگرداند .. نمی‌دانم همام یا حبیب وقتی محبوب‌شان را می‌دیدند، چشم‌ان و حالت پلک‌ها و ابر‌ و صورت و دست‌ها و حال قلب‌شان چگونه ملاقات‌راتفسیر می‌کرد،کاش حالِ چشم‌های قلب و روحِ امام را وقتِ ملاقات‌ش با صعصعه را لمس می‌کردم یا وقتی حسین(ع) بُریر را میدید، یا وقتی امام زمان ، در حال نوشتن نامه برای شیخ مفید بود .. این عشقِ جاری شده از تو میان خطوطِ هستی را دوست داشتم ، ببینم، این شیرینیِ حضورت را از میان نفس‌های ماه‌ و خورشید بچشم .. چگونه مرا می‌نگری .. ؟