☘ من هم مي‌توانستم مثل تمام زنان آينه‌بازي کنم مي‌توانستم قهوه‌ام را در گرماي تخت‌خوابم جرعه‌جرعه بنوشم و وراجي‌هايم را از پشت تلفن پي بگيرم بي آنکه از روزها و ساعت‌ها خبري داشته باشم مي توانستم آرايش کنم سرمه بکشم دل‌ربايي کنم و زير آفتاب برنزه شوم و روي امواج مثل پري دريايي برقصم مي‌توانستم خود را به شکل فيروزه و ياقوت کاري نکنم چيزي نخوانم و ننويسم و تنها با نورها و لباس‌ها و سفرها سرگرم باشم مي‌توانستم شورش نکنم خشمگين نشوم با فاجعه ها مخالفت نکنم و در برابر رنج‌ها فرياد نزنم مي‌توانستن اشک را ببلعم سرکوب شدن را ببلعم و مثل همه‌ي زنداني‌ها با زندان کنار بيايم من مي‌توانستم سوالات تاريخ را نشنيده بگيرم و از عذاب وجدان فرار کنم من مي‌توانستم آه همه‌ي غمگينان را فرياد همه‌ي سرکوب‌شدگان را و انقلاب هزاران مرده را نديده بگيرم اما من به همه‌ي اين قوانين زنانه خيانت کردم و راه کلمات را برگزيدم ✍سعاد الصباح @taravat1362