چاقوکشی انتخاباتی باید با مردم همراه شد، حتی گاها با مخالف نیز باید کرد. این کار دو جهت دارد: یکی به خاطر تأثیر بر طرف مقابل که با دیدن ملایمت شما او هم نرم شده و حرف را راحت تر بپذیرد و یکی هم به خاطر متشنج نشدن اوضاع و خارج نشدن فضا از دستتان. در یکی از مباحثه های خیابانی جوانی جلو آمد که معلوم بود معتاد است. شروع کرد با من بحث کردن. درد دل میکرد که چرا اوضاع اینگونه است. میگفت در سال 88 رفته بود در جمعیت معترض، به قول خودش یک بسیجی او را گرفته و افتاده بود زندان. این را گفت و ناگهان چاقویی که در جیبش گذاشته بود را درآورده و کشید طرف من و گفت اگر او را ببینم با همین چاقو میزنمش. من را بگویی آنقدر غرق بحث بودم که اصلا نفهیدم چه لحظه خطرناکی را پشت سر گذاشتم. یک معتاد عصبانی آنهم چاقو به دست که چاقویش را هم طرف تو گرفته! در این بین من هم به او میگفتم که من هم با تو هم کلامم اگر به تو ظلم شده باید حقت را بگیری اصلا تو رفتی سراغ آن فرد اگر حقت را خورده اند من هم میایم تا حقت را بگیریم. اینگونه همراه شد آرام شد و دلش نرم گردید. شاید تاثیر خاصی هم در او گذاشته نشد ولی قطعا از یک جلو گیری شد. نباید در اینگونه مباحثات انتظار داشته باشیم که طرف حرف ما را قبول کند. همینقدر که حرف خود را بیان کرده ایم کافی است. همان قدر که دیده اند ما هم حرف برای گفتن داریم کافی است. همان قدر که به فرو بروند کافی است. باید کار های دیگری نیز کنار این مباحثات خیابانی انجام بگیرد. از طرف دیگر باید دانست که مجادله به معنای نیست. گرچه در مجادله نتیجه ملاک است، غلبه روانی بر طرف مقابل ملاک است اما اگر دعوا شود معمولا کار بدتر میگردد. ما باید بر سوار شویم نه اینکه با آن ها شاخ به شاخ شویم. باید در ذهن مخاطب اینگونه تصویر شود که چه انسان فرهیخته و با منطقی که مستحکم استدلال میکند. گرچه شاید استدلالات محکمی هم انجام نشود ولی تصور و القای این مفهوم مهم است نه خود آن. با ما همراه شوید: @andishevarzi