ماجرای معجزه ی شهید و شفا گرفتن مادر شهید معماریان از زبان خودشان💕
شب عاشورای سال ۱۳۶۸ بود، بعد از مراسم به خانه رفتم و خوابیدم. در خواب محمد را دیدم که با دوستان شهیدش عزاداری میکنند. یکدفعه محمد مرا دید و به سمتم آمد و گفت: «من چند روز پیش به زیارت امام حسین (ع) رفتم و این شال سبز را از آنجا آوردم. بعد از سرتا پای من را دست کشید و همان شال را به پای من بست. وقتی از خواب بیدار شدم، دیدم باندهایی که شکسته بند به پاهایم بسته بود باز شده و همان شال سبز به پای من بسته است و پایم هیچ دردی ندارد. روزهای ابتدایی هر کس به خانه ما میآمد من یک نخ از این شال به او میدادم تا به برکت آن شفا بگیرد ولی بعد از چند روز به توصیه یکی از علما قسمتی از این شال را درآب گذاشتم و به نیت شفا آن آب را به مردم دادم و الان ۳۳ سال است که این معجزه شهید را من همراه دارم و افراد زیادی از این شال شفا گرفتهاند. من به همه مهمانان خانه شهید هم آب تربت و هم آب شال میدهم. معتقدم هدیه امام حسین (ع) متعلق به همه است..
#شهید_محمد_معماریان