کانال طریق الشهدا 🇮🇷🇵🇸
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات ‌‌و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖 روایت «#د
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات ‌‌و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «» 🔸خاطراتی از سردار شهید حسین بادپا 🔹فصل : مقدمه 🔻قسمت: ۵ حسین پورجعفری، برادرعزیزم، لیستی از همرزمانِ شهید بادپا را بهم داد و با این کار، مهر سکوت برلبانم آمد و پا گذاشتن در عرصه ای جدیدی شروع شد. حسین پورجعفری گفت:《من هم می دانم که تو می توانی. نگران نباش، هر جا که کمک خواستی هم حاجی هست و هم من...》دیگر تردید کنار رفت و دلم قرص شد. آخر حاج قاسم، فرمانده قلب ها، دستور داده بود. سمعاً و طاعتاً. از دفتر که بیرون آمدم در تمام مسیر به اتفاقاتی که از غروب جمعه تا حالا افتاده بود، فکر کردم. درست است که در همه ی این سال ها آرزو داشتم دستم به قلم برود و از شهدایی بنویسم که عاشقانه ترین رقابت ها را در زمین و آسمان به نمایش درآوردند؛اما جسارت می خواهد تا سراغ مردان بی ادعا و اهل خطر و خاطراتشان رفت. تا بخشی از سرگذشتشان کتاب شود برای آیندگان. مردانی که مثل حسین بادپا صدای مظلومیت حرم حضرت زینب سَلام الله عَلیهِ را شنیدند و از حرم حق، از شلمچه، هویزه، اروند و... به سمت بصرالحریر سفر کردند. حرم کجاست؟! و مدافع حرم کیست؟! این بار اطاعت از ولی را به جای اروند کنار در روستاها و شهرهای نا آشنای شام، به دفاع از اسلام وحرم حق الهی شناختند. آن ها به یقین رسیده بودند که جنگیدن در شهر های سوریه مثل جنگیدن در رکاب امام حسین(ع) و روز عاشوراست و آن ها زمانه ی خود را خوب شناخته بودند. نزد چنین مردانی که از فرزندان خود گذشتند تا بار دیگر با فرزندان فاطمه (سلام الله علیه) پیمان ببندند. و حسین بادپا از جنس این مردان بود که پاداش این جهاد را در گمنامی گرفت ... ادامه دارد...... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌹@tarigh3