بسم الله الرحمن الرحیم
روز دوشنبه ۲ دی بود ساعت ۲بعدازظهر فرداش سخنرانی انگلیسی در موردwar یا همون جنگ داشتم قرار نبود لکچر بدم همینطوری پرسیدم نعمت خواه لکچر بدم؟
گفت:شیشه میکشی؟ مگه میشه یک روزه لکچر آماده کرد؟
گفتم آره میخوام اینکارو بکنم فقط تو بگو در مورد چی لکچر بدم؟ گفت:من میگم نده اما اگه خواستی در مورد یکی از عملیاتای دفاع مقدس بده، گفتم باشه.
کلاس ک تموم شد رفیقا رفتن سمت اتوبوس من خسته ودودل رفتم سر مزار شهدا ی عرض سلام و نصف صفحه قرآن.
وقتی رسیدم ایستگاه، اتوبوس پرشده بود راننده گفت برید ماشین جلویی ماهم رفتیم از قضا ماشین خلوت بود نشستم دو صندلی جلو سمت چپ، جلوم ی عکس بزرگ از شیر مردای کربلای ۴بود!
یادم افتاد ک توی کلاس گفتم شاید در مورد کربلا۴ اکچر بدم قیافم تو هم شد🙄پیاده ک شدم ی ۳صفحه متن از اینترنت گرفتم شب روش کار کردم و فرداش ۳دی ارائه دادم!
جالب اینجا بود ک ۳دی سالروز آغاز عملیات کربلا۴بود خدا رو شکر توی اون کلاسی ک شبیه حریم سلطان بود ی تلنگر زده شد همشون نفرینم میکردن و بهم فوش میدادن گفتن با اینکه ارائت و موضوع عالی بوده اما قلبمون رو ب درد اورده😭
برای خودم هم خالی از لطف نبود توی مسائل سیاسی ی سری چیزا رو برام روشن کرد و ارتباطم رو با شهدا کامل تر کرد وبیشر فهمیدم ک شهدا زنده اند😉
#ارسالی ازطرف اعضای محترم کانال
#لبخند شهدابدرقه ی راهشون😊😊
🏴
@tarigh_shohada