🕊 🌷 فراموشم نمی شود. به همراه حاجی به طرف منزلشان رفتیم. باران آمده و زمین گِل شده بود... نزدیک کوچه که رسیدیم، پدر حاجی را دیدم که کپسولی روی دستش گرفته بود... به سمت ماشین آمد و بعد از سلام و احوال پرسی رو کرد به حاج علی و گفت: خدا شما رو رسونده. با این ماشین و سید صباح بریم گاز بگیریم؟ حاجی رو کرد به پدرش و خیلی با ادب گفت: اگه گاز نباشه، مسئله ای نیست. اشکالی نداره یک شب غذای گرم نمی خوریم. اما با ماشین بیت المال نمی خوام گاز خونمون تأمین بشه. 📚: هوری کجایند مردان خوب خدا؟! کجایند حافظان بیت المال؟!🌷🕊 🌹@tarigh3