میخواستم بزرگ بشم، درس بخونم، مهندس بشم، خاکمو آباد کنم، زن بگیرم، مادر و پدرم و ببرم کربلا، دخترم و بزرگ کنم، ببرمش پارک، توی راه مدرسه با هم حرف بزنیم، خیلی کارا دوست داشتم انجام بدم،خوب نشد..! ‏باید می‌رفتم از مادرم، پدرم، خاکم، ناموسم، دخترم، دفاع کنم، رفتم که دروغ نباشه، احترام کم نشه، همدیگرو درک کنیم، ریا از بین بره، دیگه توهین نباشه، محتاج کسی نباشیم. ‏فرازی از وصیتنامه شهید کاظم مهدی زاده ✍ به جهاد با دشمن خارجی می رود ، تا کفر نتواند در حرم ایران اسلامی داخل شود تا وابستگی و ظلم و فساد را ترویج دهد ، تا خودخواهی و مادیگرایی گسترده شود که تا خداباوری و ایثار و گذشت فراموش گردد ... . او خودش را فدای حرم ایران اسلامی می کند تا اسلام و جامعه اسلامی تحریف و تباه نگردد ... . حال اگر در این میان به خون شهدا احترام نگذاریم ، و به جای ایستادگی در مقابل دشمنان داخلی و خارجی به جای جهاد با نفس و اصلاح خود و جامعه ، به تن پروری و مادیگرایی و تمایلات و هواهای نفسانی دنیا طلبانه امان بپردازیم ، به راستی چه فرق داریم با کسانیکه شمشیر را برای نابودی اسلام و جامعه اسلامی از رو بسته اند ! آیا دیگر توانایی ایستادگی و مقاومت در مقابل آنها را داریم ؟ یا که دیگر اصلا مشکل و گرهی را نمی بینیم دردی را حس نمی کنیم که بخواهیم آن را حل کنیم یا نکنیم ! یا که تمام گرفتاری هایمان و نگاهمان دنیای مادی را در بر میگیرد ؟ وقتی جلوی دشمن نایستیم ، یعنی با او همراه شده ایم ! و این همراهی طولی نخواهد کشید که خودمان نیز از توپ اندازان خط اول دشمن خواهیم شد ... . علیرضا ساغندی @tarighatezendegi