امام هادی علیه السلام و شعر
بنا بر گزارشهای تاریخی به دستور متوکل امام هادی را نزد او آوردند متوکل از آن حضرت خواست برای او شعری بخواند امام عذر خواست ولی متوکل اصرار ورزید و امام هادی این اشعار را سرود.
بر قله کوهها به سر میبردند و مردان نیرومند حراست آنها میکردند اما قلهها کاری برای آنها نساخت.
از پس عزت از پناهگاههای خود برون آورده شدند و در حفرهها جایشان دادند و چه فرود آمدن بدی بود.
از پس آنکه در گور شدند، یکی بر آنها بانگ زد که تختها و تاجها و زیورها کجا رفت؟
چهرههائی که به نعمت خو کرده بود و پردهها جلو آن آویخته میشد چه شد؟
و قبر به سخن آمد و گفت: کرمها بر این چهرهها کشاکش میکنند.
روزگاری دراز بخوردند و بپوشیدند و از پس خوراکی طولانی خورده شدند. مدتها خانهها ساختند تا در آنجا محفوظ مانند و از خانهها و کسان خویش دور شدند و برفتند،
مدتها مال اندوختند و ذخیره کردند و برای دشمنان گذاشتند و برفتند. منزلهایشان خالی ماند و ساکنانش به گور سفر کردند.
📙مروج الذهب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج۲،ص۵۰۳
#ولادت_امام_هادی
@tarikh_j