قاسم یعنی قسمت کننده با اجازه خداوند پسری پا به عرصه وجود گذاشت. زمزمه‌ای در گوش پدر گفت او را قاسم بنامید. نامش قاسم شد: قسمت کننده، جدا کننده یک نام با مسمّا. از همان کودکی هم‌آوا با نامش، خوبی را از بدی تشخیص می‌داد. دلش مایل به عدالت و فارغ از ظلم بود. بزرگتر که شد وارد ارگانی گشت که بیشترین نماد جدایی حق از باطل شناخته شده بود. او که ارادت خاص به بی‌بی دو عالم خانم فاطمه زهرا «سلام‌الله علیها» داشت با توسل به ایشان براحتی رگه‌های ظلمت را در دریای نور تشخیص می‌داد و از آن دوری می‌کرد. او قاسم اوقات زندگیش بود: همه‌اش را برای خدا، زمانی کم برای خانواده و بیشترش را برای مردمانی از جنس محرومان و نیازمندان گذاشته بود. به خانواده شهدا محبّتی جداگانه داشت و فرزندان شهیدان را خاص‌الخاص فرق می‌گذاشت و دخترکان آنان را همچون گل می‌بویید و نوازش می‌کرد. قبل از هر سفر کاری خدمت ولیّ‌ و رهبرش می‌رفت و با بوسه‌ای رزق معنوی می‌گرفت تا در میدان نبرد با کفر پیروز گردد. بالاخره به پاس خدمات پر اثرش، خداوند سرنوشتش را قسمت کرد تا به دست شقی‌ترین مردمان دنیا شهید شود. قاسم بدنش قطعه قطعه شد تا سرش را به امام حسین – ع- و دستش را به حضرت عباس –ع- و گلو را به علی‌اصغر –ع- و قلب را به خانم فاطمه زهرا –س- هدیه کند و هر ذره‌ای را یک شهید به یادگار بردارد. در انتها یک دست با انگشت و انگشتر می‌ماند که آنهم قسمت ملت ایران می‌شود تا با آن پیمان ببندد: قاسم سلیمانی راهت را ادامه خواهیم داد. آذر توتونچی ┄┅═══••✾❀✾••═══┅┄ @tarikh_j