فقر و یسار!
چندیست که بیش از پیش دربارهی «فقر» میپژوهم و میخواهم گر خدا خواهد، درسگفتارهایی را در «فقه فقر» بیاغازم. آشنایان میدانند که فقر کلیدواژهای پرکاربرد در میراث ماست؛ زیرا در دانشهایی چند از «فقه» گرفته تا «عرفان» بکار رفته و در نظمونثر فارسی و تازی فراوان آمده! پدیدار فقر نتنها امروز گریبانگیر بشرست، گویا، در همهی «جوامع انسانی» تاریخ میتوان آن را بیشوکم، سراغ گرفت!
در این اندیشه بودم که حکیمان ما دربارهی فقر که با پدیدارهای عدالت، سیاست، امنیت و ... پیوند دارد، چه گفتهاند و در این میان، «آراء أهل المدینة الفاضلة»ی فارابی را بدست گرفتم و برگ زدم که شاید چیزهایی بیابم؛ زیرا از سادهترین پرسشها (که البته، پاسخش ساده نیست،) آن است که آیا در مدینهی فاضله فقر هست یا نیست (میتواند باشد یا نمیشود باشد)!؟
چشمی و گذرا، یک بار واژهی فقر را در کتاب یادشدهی فارابی آنجا که سخن از «مضادات» مدینهی فاضله است، یافتم: «وأضدادها هی الشقاء وهی آفات الأبدان والفقر وأن لایتمتع باللذات وأن لایکون مخلی هواه وأن لایکون مکرما» که آشکارا فقر را از بدبختی/شقا و در عداد بیماری و خواری نهاده است.
فراوان دوگانهی «فقر و غنا» را شنیدهایم و امروزه، بسیار فقر را دربرابر «رفاه» میگذارند؛ اما فارابی دربرابر فقر از کلیدواژهی «یسار» (توانگری، فراخدستی/عیشی و ...!) بهره میبرد: «... وهی سلامة الأبدان والیسار والتمتع باللذات وأن یکون مخلی هواه وأن یکون مکرما ومعظما فکل واحد من هذه سعادة عند أهل الجاهلیة»؛ زیرا موارد این دو عبارت نقلشده از او که در پی هماند، یک بیک «متضاد» یکدیگرند.
اگر چه کلیدواژهی فقر را در آثار فارابی تا کنون، جز همین مورد نیافتم؛ اما یسار چندباری در آنها تکرار شده است. فارابی یسار را از «خیرات مظنون» (... هذه التی هی خیرات مظنونة وهی الکرامة والیسار واللذات .../من الخیرات المظنونة إما اللذات وإما الکرامات وإما الیسار ...) و «خیرات جاهلی» (... خیرا ما من الخیرات الجاهلیة إما الخیر الضروری الذی هو الصحة والسلامة وإما یسار ...) که در آنها «تغالب»ست (والأشیاء التی یکون علیها التغالب هی السلامة والکرامة والیسار واللذات ...) و بنادرست، «سعادت قصوا» (یظن به السعادة القصوی) بلکه از «خیرات» پنداشته/انگاشته شدهاند (وإنما عرفوا من الخیرات بعض هذه التی هی مظنونة فی الظاهر أنها خیرات ...)، میداند؛ البته، او یسار را مانند علم «کمال» خوانده (إنما هو لکمال ما لنا فی عرض من أعراضنا مثل الیسار والعلم ...) که جای پرسش است!
از دید فارابی، یسار محور شهر بدّال (المدینة البدالة) از گونههای شهر جاهلی (المدینة الجاهلیة)ست که مردمانش برای رسیدن بدان با یکدیگر همکاری میکنند و آن را غایت زندگی میپندارند: «والمدینة البدالة هی التی قصد أهلها أن یتعاونوا علی بلوغ الیسار والثروة ... علی أن الیسار هو الغایة فی الحیاة»! فارابی در این عبارت ثروت را بیسار عطف کرده که میتوان پرسید: چه نسبتی میان یسار و ثروت است!؟
سخن دربارهی یسار که همخانوادههایش در قرآن بارها بکار رفته، بسیارست که گر خدا خواهد، در «فقه فقر» خواهد آمد!