طبقهی سفلا در عهد مالک!
امیرمؤمنان علیهالسلام در عهدنامهی مالک اشتر، از «فقه فقر» سخن راندند و دربارهی فقیران بمالک مؤکدانه، سفارش کردند. امام در عهدنامه از کلیدواژهی «الطبقة» (طبقه، قشر، گونه، دسته، صنف، گروه، مرتبه و ... در ترجمههای گوناگون!) استفاده نمودند: «واعلم أن الرعیة طبقات/فإن فی هذه الطبقة» و سپس «صنف» را برابرش آوردند: «ثم لاقوام لهذین الصنفین ...»؛ ولی اذهان ما که با زبانزد امروزین طبقه در «اجتماعیات» و «اقتصادیات» آشناست، شاید بپرسد: طبقه در عهدنامه چیست و چرا امام بکارش بردند!؟ بیگمان، باید تاریخ این واژه را در جهان اسلام بررسید؛ اما اجمالی، طبقه از گذشته، زبانزدیست در علوم حدیث و تاریخ که در فرنام کتابهایی مانند «الطبقات الکبری/الکبیر» ابن سعد، «عیون الأنباء فی طبقات الأطباء» ابن ابی اصیبعة و «طبقات الحنابلة» فراء بغدادی بکار رفته (سنت «طبقاتنگاری»!) و آن در برخی «اصطلاحشناسی»های جهان اسلام (حدود/تعریفاتنگاری) مانند «کشاف اصطلاحات الفنون» تهانوی معنا/تعریف شده است!
امام «مدنیبالطبع»ی انسان را بدین معنا که «بقا[ء]» و «کمال»ش در اجتماعست (ابن ابی الحدید/کمرهای)، طرح میکنند و از لزوم وجود طبقات هفتگانه (پنجگانه/شبر) در جامعه سخن میگویند: «واعلم أن الرعیة طبقات لایصلح بعضها إلا ببعض ولاغنی ببعضها عن بعض» که هیچ گروهی جای دیگری را پر نمیکند و هر گروه کارش با دیگری «صلاح» و «قوام» (لاقوام لـ.... إلا بـ....!) مییابد که «استخدام متقابل» (طباطبایی) و «واجبات نظامیة» (نائینی) را بذهن میآورد!
آنچه کاربرد این واژه را در عهدنامه شاید پرسشزاتر کند، آمیزهی «الطبقة السفلی»ست که امام آن را گویا با تأکید، سه بار برای بینوایان و تهیدستان (ذوی الحاجة والمسکنة) بکار بردهاند: «ومنها الطبقة السفلی» که برخی آن را «طبقه/طبیعت پایین» (دارابی)، «طبقه پایین» (دشتی/انصاریان/جعفری/استادولی/فقیهی/علیزاده)، برخی «فرومایگان» (بدایعنگار تهرانی) و برخی «طبقهی فرودین» (جعفری/آیتی/قائمی)، «صنف فرودین» (آیتی)، «طبقهی فروماندهترین/فرودستترین» (قائمی)، «دسته فروتنان/زیردستان» (فیضالإسلام)، «دسته پائین» (کمرهای) و ... بفارسی برگرداندهاند.
امام «الطبقة السفلی» (الطبقة الدنیا/مغنیة) را پس از همهی انواع و در پایان ذکر میکنند که با وصف «سفلی» سازگارست (وإنما آخرهم لضعفهم/ابن حمزه)؛ ولی چرا با آنکه از آمیزهی «الصنف الثالث» استفاده کردهاند، نفرمودند: «الطبقة الأخیرة/السابعة»!؟ و چنانچه یاد شد، در آغاز، همهی گروهها را با بکارگیری لفظ جمع «طبقات» طبقه میدانند و صنف را برابرش مینهند و برای برخیشان میآورند؛ اما تنها برای این گروه از واژهی مفرد طبقه بهره میبرند و چنانچه اشاره شد، با آنکه سه بار عبارت «الطبقة السفلی» را آورند؛ ولی هیچگاه از اوصاف «علیاء/اعلی» یا «وسطی/اوسط» در ردیف «سفلی/اسفل» برای دیگر اصناف استفاده نمینمایند که پرسشزاست.
از آنجا که وصف سفلا/سفلی بویژه با توجه بکاربرد آن در قرآن (ثم رددناه أسفل سافلین)، باری منفی دارد و اگر چه امام 1. وجود «أهل الحاجة والمسکنة» را برای جامعه ضروری میدانند (ابن میثم بوجه ضرورت میاشارد!) و 2. آنان را دارای حقی بر گردن مردم و حکومت و جامعه را مکلف/موظف دربرابر آنان میشمارند: «الذین یحق رفدهم ومعونتهم» و تنها رسیدگی بدین گروه را با تعبیر احساسی و پرتأکید «الله الله فی ...» بحاکم (مالک اشتر) سفارش میکنند؛ ولی چرا آنان را بدان وصف کردهاند!؟
در پاسخ، شاید امام این وصف را در «نظام ارزشی» (علو و استعلا!) معمول جوامع بکار بردهاند (وإنما آخرهم لضعفهم وازدراء الأعین لهم ولهذا سماهم الطبقة السفلی إشارة إلی ما ذکرناه من حالهم!/ابن حمزه) و شاید با آن میخواهند در مخاطب «توجه» (و حتا «ترحم»)ی را برانگیزانند و از همه مهمتر، شاید با بکارگیری این تعبیر، از وجوهی، «تکلیف» را از آنان ساقط کنند و بمردم بگویند که اگر چه دربرابر آنان وظیفه دارند؛ ولی حقی ندارند که توقع «جبران» داشته باشند؛ زیرا آنان ناتواناند: «الذین لاحیلة لهم» (وسمی بهذا لأنه یأکل ولایعمل لعدم قدرته علی العمل/شیرازی) و بیش از همه نیازمند «انصاف»اند: «فإن هؤلاء من بین الرعیة أحوج إلی الإنصاف من غیرهم» و ...!
شاید انتظار میرفت کسانی مانند «محمد عبده» و «صبحی صالح» که «جدید» بلکه شاید «متجدد»ند و نهجالبلاغة را حاشیه زدند، بدین آمیزه، «اخباری» (تبیین) یا «انشائی» (سؤال یا تعجب) واکنش نشان دهند؛ اما ساکتاند! شرحها و ترجمههای عهدنامه بسیارست و در این میان، کمرهای در تکملهی «منهاج البراعة» خوئی، در تبیین طبقات (با توجه بکاربرد روز) و نفی «نظام طبقاتی» از/در اسلام قلم زده که شایان بررسیست!
سخن دربارهی نظام اجتماعی-اقتصادی در عهدنامه بسیارست که گر خدا خواهد، در «فقه فقر» خواهد آمد!