«پرسهزنی»، «دیدزنی»، «کفتربازی» و …، میراث ما در علوم اجتماعی!
گاه و بیگاه، در محلهمان، گرگان، بـ«پرسهزنی» سرگرمم! «پرسه زدن» اگر چه در «فارسی معیار» و شاید در «گویش تهرانی» (پلکیدن/ولگردی!)، فعلیست با بار منفی؛ ولی میتواند زبانزد (اصطلاح) و کلیدواژهای موشکافانه برای دانش بومی (اسلامی- ایرانی) «مردمشناسی» باشد و میتوان آن را درجای یکی از «مبادی تصوری» آن دانش، در «واژگان (فرهنگ/نظام واژههای) مردمشناسی» (اصطلاحنامه!) آورد و شرح داد. البته، بگویم که «پرسهزنی» زبانزدیست که در یزد نیز بکار میرود و بپدیداری نیک و ورجاوند که در روز تاسوعای حسینی انجام میشود، اشاره دارد. از گذشته تا کنون، در روستاهای یزد، بزرگان روستا بروز تاسوعا، در روستا میگشتند و درب هر خانه میرسیدند و از رفتگان هر خانه بنیکی یاد میکردند و اهل هر خانه، حبوبات و … که برای ساختن/پختن آش لازمست، میدادند و پس از آنکه بدر همهی خانههای روستا رفتند، بساط آش را با خیرات مردم بپا میکردند. بدان آش میگویند: آش گوشت! یکی از مواد/عناصر نامعمول برای ما که درش میریزند، «ارده» است و گویا، گاهی و برخی بدان آش ارده نیز میگویند. من این پدیدار تاریخی را حدود 6 سال پیش در اتوبوسهای تندروی (بی. آر. تی.) تجریش- راهآهن از مسافری اردکانی که کتابی در «فولکلور» یزد میخواند، شنیدم و آموختم. «پرسه زدن» در «ادبیات عرفانی- درویشی» ما، بویژ نزد «ملامیه/ملامتیه» و اهالی «فتوت» نیز پربسامدست. بنظرم آمیزهی «پرسهزنی» را باید در «علوم اجتماعی» باب کرد! آن را میتوان «مشاهده/رصدگری» دانست. گاهی بنظرم میرسد که تعابیری چون «دیدزنی/دید زدن» نیز در اینباره بکار میآیند و یک مردمشناس باید توانایی «دیدزنی» داشته باشد. گاهی بخود میگویم: قهرمان مشاهده/رصدگری در فرهنگ ما، زنان و پیرزنان (طاهره خانمها!) در محلاتاند که «جیکوپوک» همسایهها و کلا، اهالی محل را میدانند! یا برخی دکانداران سر یا ته گذرند که آمار رفتوآمد در محل را دارند و یا حتا «کفترباز» (کبوترباز)ها که از پشتِبام و خرپشته، محل را در تیررس خود دارند و گویی، کمین کردند و لـ«بالمرصاد»ند (کبوتر/کفتر، نامهبر و نامهآرست که نامه چیزی جز خبر نیست!)! اگر مردمشناسیخوانی از من موضوع پایاننامه یا رساله خواهد، بدو بررسی این قهرمانان مشاهده/رصدگری را پیشنهاد میکنم که موضوعی بکر، درخور و شایانست.