آشکارا، «قواعد روش جامعه‌شناسی» دورکیم باصطلاح امروز، کتابی در «فلسفه‌ی علم»ست؛ زیرا بتعبیر سنتی، از مبادی تصوری و تصدیقی «جامعه‌شناسی» بحث می‌کند. دورکیم می‌خواهد جامعه‌شناسی را بعنوان (رشته‌ی) علمی مستقل معرفی و تمایز آن را با دیگر علوم بیان کند؛ از این‌روست که او می‌کوشد 1. موضوع جامعه‌شناسی و 2. روش مناسب مطالعه‌ی آن موضوع را تبیین نماید. گویا از دیدگاه او مانند نگاه سنتی ما، هر علمی را «موضوع»ی‌ست و نیز «تمایز علوم» بموضوعات آن‌هاست؛ چنان‌که می‌گوید: «... بنابراین اگر این واقعیت‌ها واقعیت‌های اجتماعی بودند جامعه‌شناسی موضوعی خاص خود نداشت و حوزه آن با حوزه زیست‌شناسی و روانشناسی خلط می‌شد. با این همه در واقعیت در هر جامعه دسته کاملا مشخصی از پدیده‌ها وجود دارد که به دلیل ویژگی‌های متمایز از پدیده‌هایی که موضوع علوم دیگر طبیعت است قابل تفکیک‌اند» که آشکارا، مرزبندی میان جامعه‌شناسی و دو دانش زیست‌شناسی و روان‌شناسی را در دستور کار دارد. او موضوع جامعه‌شناسی را که تمایزدهنده‌ی آن از دیگر دانش‌هاست، «واقعیت اجتماعی» (social fact) می‌داند؛ از این‌رو جامعه‌شناسی را در مقدمه‌ی 1895، سرآغاز و آغاز فصل یکم، ساده و کوتاه، «مطالعه (علمی) واقعیت(های) اجتماعی» تعریف می‌کند و در آن فصل تلاش می‌کند که واقعیت اجتماعی را نیز تعریف و بتعبیری، «ذاتیات» (ویژگی‌های ذاتی) آن (الزام/اجبار/تحمیل/قهریت/اعمال محدودیت، عینیت/خارجیت/استقلال از (ذهن) من و شاید عمومیت/شیوع/اشتراک!) را بیاشکارد. شاید بتوان گفت: از نگاه دورکیم، روش هر دانشی نیز ویژه‌ی آن است و بموضوعش بازمی‌گردد؛ زیرا می‌گوید: «قبل از جستجوی روش مناسب مطالعه واقعیت‌های اجتماعی لازم است ببینیم چه واقعیت‌هایی «اجتماعی» نامیده می‌شوند» و بدنبال روش مناسب (appropriate to) موضوع جامعه‌شناسی‌ست. اگر چه باید همه‌ی گزاره‌های دورکیم در همه‌ی آثارش را کاوید و با هم بررسید؛ اما از این عبارت چنین برداشت می‌شود که هر روشی مناسب مطالعه و بررسی هر موضوعی نیست که از نظر «تاریخ علم»ی، مهم و دقت‌پذیرست؛ زیرا بسیاری، در بررسی آرای دورکیم بعنوان فیلسوف-جامعه‌شناسی «اثبات‌گرا»ی محض و «تحصلی» صرف، گاه او را چنان اغراق‌آمیز باورمند بـ«وحدت روشی» میان علوم انسانی و طبیعی می‌دانند که گویی هر چند بتمایز میان موضوعات این دو و بویژه موضوعات علوم انسانی فی‌الجمله، التفات دارد؛ ولی توجهی بارتباط/نسبت میان موضوع و روش علم ندارد که آن گزاره، درست در آغاز فصل یکم قواعد، نقض این مدعا یا ذهنیت است؛ البته، این لزوم تناسب میان روش و موضوع علم را نیز در عنوان کتاب دورکیم، در اضافه‌ی روش بجامعه‌شناسی که افاده‌ی «تخصیص» می‌کند و هم‌چنین جای‌جای این کتاب و آثار دیگرش، می‌توان دریافت و حتا از وجوهی، فلسفه‌ی نگارش «قواعد روش جامعه‌شناسی» همین است؛ ولی او در این آغاز، بدان «تصریح» می‌کند. شاید بتوان کوتاه و ساده، این‌گونه گفت: دورکیم بلکه آنان که بوحدت روشی در علم باور دارند (دست‌کم، برخی‌شان!)، چنان نیست که بلزوم «تناسب» میان روش و موضوع علم توجه ندارند و هر روشی را برای تحقیق هر موضوعی تجویز کنند بلکه آنان، موضوعات علوم انسانی و طبیعی را با وجود تمایزشان، «هم‌سنخ» می‌پندارند و گویا تمایزی «ماهوی» (!؟) میان‌شان باور ندارند.