🔸🔶《اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يَا سَکِیِنَةَ(س) بِنْتَ حُسَینِ بنِ عَلِیِّ(ع)》🔶🔸
✅حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) می فرماید :
📋《غَسَلْتُ النَّبِیَّ(ص) فِی قَمِیصِهِ!
فَکَانَتْ فَاطِمَةُ(س) تَقُولُ : أَرِنِی الْقَمِیصَ!
فَإِذَا شَمَّتْهُ غُشِیَ عَلَیْهَا فَلَمَّا رَأَیْتُ ذَلِکَ غَیَّبْتُهُ》
♦️وقتی بدن مطهر حضرت رسول اکرم(ص) را غسل می دادم، پیراهن مبارک ایشان را به عنوان تبرک نگه داشتم.
فاطمه(س) همواره از من می خواست که آن پیراهن را به نشان دهم.
و هنگامی که آن را می بویید، بیهوش می شد و من هم وقتی این جریان را دیدم، آن پیراهن را از فاطمه(س) پنهان کردم.(۱)
یا فاطمه زهرا(س)!
🏴هنگامی که حضرت سکینه(س) دختر امام حسین(ع) پس از ماجرای کربلا، به صورت اسیر با همراهان وارد شام شد، در عالم خواب، خواب طولانی دید که در فرازی از آن می فرماید :
ناگاه دیدم پنج سراپرده از نور از آسمان به زمین نشست، و پنج زن ارجمند از میان آنها خارج شدند و به سوی من آمدند، پرسیدم :
این بانوان کیستند؟
شخصی که معرفی می کرد گفت :
اولی حوّاء مادر بشر، دومی آسیه دختر مزاحم، سومی مریم دختر عمران، چهارمی خدیجه دختر خویلد است!
پرسیدم این زن پنجم کیست که دست هایش را بر سر نهاده، گاهی از شدت ناراحتی بر زمین می افتد و گاهی بر می خیزد؟
گفت : این فاطمه(س) دختر محمد مصطفی(ص) مادر پدرت می باشد.
با خود گفتم :
سوگند به خدا! من به حضورش می روم و تمام حوادثی را که برای ما پیش آمده به اطلاع او می رسانم، با شتاب و سرعت نزد او رفتم تا به او رسیدم و در پیش رویش در حالی که گریه می کردم ایستادم و گفتم :
📋《یَا اَمَتَاهُ! جَحَدُوُا وَاللهِ حَقَّنَا!
یَا اَمَتَاهُ! بَدَّدَوُا وَاللهِ شَملَنَا!
یَا اَمَتَاهُ! اِستَبَاحُوُا وَاللهِ حَریمَنَا!
یَا اَمَتَاهُ! قَتَلُوُا وَاللهِ الحُسَینَ(ع) اَبَانَا》
♦️ای مادر جان! سوگند به خدا حق ما را انکار کردند!
ای مادر جان! سوگند به خدا جمع ما را پراکنده ساختند!
ای مادر جان! سوگند به خدا حریم حرمت ما را شکسته و مباح نمودند!
ای مادر جان! سوگند به خدا پدرمان حسین(علیه السلام) را کشتند.
سپس حضرت زهرا(س) فرمود :
📋《کَفِّی صَوتَکِ یَا سَکِیِنَه!
فَقَد قَطَّعتِ نِیاطَ قَلبِی وَ اقرَحتِ کَبدِی!
هَذَا قَمِیصُ اَبیِکِ الحُسَینِ(ع)، لَا یُفارِقُنِی حَتَّی اَلقَی اللهَ بِهِ》
♦️سکینه جانم!
دیگر سخن نگو، زیرا رگ قلبم را پاره کردی و جگرم را شعله ور نمودی، این پیراهن پدرت حسین(ع) است، که از من جدا نخواهد شد تا با آن خدا را ملاقات کنم.(۲)
وقتی کاروان اسراء از شام به مدینه رسیدند، حضرت سکینه(س) خطاب به قبر مطهر حضرت رسول اکرم(ص) عرضه داشت :
📋《يَا جَدَّاهُ! إِلَيكَ المُشتَكَى مِمَّا جَرَى عَلَينَا، فَوَاللهِ مَا رَأَيتُ أَقسَى مِن يَزِيدَ وَ لَا رَأيتُ كَافِرَاً وَ لَا مُشرِكَاً شَرَّاً مِنهُ وَ لَا أَجفَى وَ أَغلَظُ》
♦️اى جَدَّا! از مصایبى که بر ما گذشت به تو شکایت مى کنم.
به خدا سوگند، من سنگ دل تر، جفا کارتر و خشن تر از یزید ندیدم و هیچ کافر و مشرکى را بدتر از او سراغ ندارم!
📋《فَلَقَدْ کانَ یَقْرَعُ ثَغْرَ اَبی بِمِخْصَرَتِهِ وَ هُوَ یَقُولُ : کَیْفَ رَاَیْتَ الْضَّرْبَ یا حُسَیْنُ(ع)؟!!》
♦️او با چوب دستى اش به دندان پدرم مى زد و مى گفت :
ضربه ها چگونه است اى حسین(ع)؟!(۳)
#حضرت_سکینه (س) آخرین یادگار و بازمانده حادثه غم انگیز کربلاست.
هر چند امام محمدباقر(ع) نیز در کربلا حضور داشته است و یعقوبی در این باره نقل می کند که امام(ع) در پاسخ به سؤال فردی که از ایشان پرسید؛ آیا شما زمان امام حسین(ع) را درک کرده اید؟ فرمود :
📋《قُتِلَ جَدِّی الْحُسَینُ(ع) وَ لِی اَرْبَعُ سِنینَ وَ اِنّی لَاَذْكُرُ مَقْتَلَهُ وَ مَا نَالَنَا فِی ذَلِكَ الْوَقْتِ》
♦️هنگامی كه جدّم امام حسین(ع) به شهادت رسید، من چهار ساله بودم و جریان شهادت آن حضرت(ع) و آنچه در آن روز بر ما گذشت همه را به یاد دارم.(۴)
ولی امام باقر(ع) در سال ۱۱۴ هجری به شهادت رسیده است.(۵)
و حضرت سکینه(س) در سال ۱۱۷ هجری وفات نموده است.(۶)
و از این جهت، ایشان آخرین بازمانده کربلا محسوب می شود.
{وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ}
📝شعر :
گوشه ای با دردهای خویش خلوت می کند
چشم هایش را انیس اشک غربت می کند
در خلال هق هق بی انتهای هر شبش
شرحه شرحه از غم دوری حکایت می کند
بانوی غم ها،
#سکینه ، یادگار کربلا
یک به یک ما را به بزم روضه دعوت می کند
عالم و آدم به هم می ریزد از فرط عزا
تا که خاتون حرم شرح مصیبت می کند
👤شبرنگ
📚منابع :
۱)بحارالانوار مجلسی، ج۴۳، ص۱۵۷
۲)لهوف سید بن طاووس، ص۱۸۹
۳)مقتل الحسین(ع) مقرّم، ص۳۷۶
۴)تاریخ یعقوبى، ج۲، ص۳۲۰
۵)فرق الشیعة نوبختی، ص۶۱
۶)تاریخ مدینه دمشق ابن عساکر، ج۶۹، ص۴۲۱