"وتوبهانه الهام این غزلهائی" ؛------------------------------؛ ندیدمت ، که بگویم: چقدر زیبائی نیامدی که ببینم ، شبیه زهرائی برای دیدن رویت ،زخواب برخیزم نوید آمدنت ، کی دهد، دل آرائی دلم هوای تو دارد ، بیا که دلتنگم توخویش آگهی ازراه ورسم شیدائی نظر بلند تر از تو ، نمی شود پیدا بگویمت:تو همیشه ، عزیز دلهائی غزل برای سرودن،بهانه می خواهد و تو بهانه ی الهام این غزل ها ئی ندیده، عاشق چشم خمارتو شده ام دلم شکست،بگو:پس چرانمی آئی؟ تو از قبیله ی نیکا ن ر و زگارانی تو از قبیله ی عشقی،امیر تقوائی دلم خوش است،توهستی،به زیربیرق تو کشیده ام نفس و،زنده ام اهورائی بیا قسم دهمت ، جان مادرت زهرا بیا بیا ، که ببینم ، چقد ر ز یبا ئی "فرائی"ازنفس افتاده،ازملال فراق نمانده است دگر، ذره ای شکیبائی سروده " عبدالمجید فرائی " @tarkgonah1