😭🤦♀️نامادری سنگ دل😔😔
😔😔مشغول خوردن صبحونه ای بودم که خودم با دستای کوچیکم درست کرده بودم
یهو نامادریم مژگان بعد قطع کردن گوشی اومد بالا سرم و یهو شوکه شدم و دستم خورد و چای شیرین روخت رو فرش
با حرص دستمو گرفت و کشیدم سمت حموم در و باز کرد و منو انداخت توا
از شدت گریه به هق هق افتاده بودم که در و باز کرد و بلایی سرم اورد که کارم به بیمارستان کشید اما به دروغ به همه گفت که من...
🌹مهرناز🌹،داستانی براساس واقعیت👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1364656341C892be99676