هدایت شده از تبلیغات موقت طب الزهرا (س) ⚘
بچه که بودم مادرم مُرد، منو با چند تا خواهر و برادر کوچیک تنها گذاشت💔😭 صبح تا شب جون میکندمو کار میکردم تا اینکه بابام زن گرفت، اونم چه زنی... تازه رفته بودم تو ‌15 سالگی نامادریم مجبورم کرد زن یه مرد 60 ساله بشم که از بابامم بزرگتر بود😭 سر سفره عقد با دست و پای لرزون چشم دوخته بودم به در که داماد اومد تو باورم نمیشد انقد پیر باشه! اومد نشست کنارمو با لبخند تور روی صورتمو زد کنار،به جوونی که کنارش ایستاده بود اشاره کردو گفت :پسرم بیا بشین کنار عروست...😳😱🔥👇 https://eitaa.com/joinchat/575602711Ce4547a2667 سرگذشت زندگی تلخ منو بخونید👆❤️‍🔥