. 💢داستانک💢 ♦️یک فرد روستایی، گوسفند پيری داشت که يه روز به صورت اتفاقی ميفته توی يک چاه بدون آب. ♦️روستایی، هر چه سعی کرد نتونست گوسفند رو از توی چاه بيرون بياره. ♦️برای اينکه حيوان بيچاره زياد زجر نکشه روستایی و بقیه مردم روستا تصميم گرفتن چاه رو با خاک پر کنن تا گوسفند زودتر بميره و زياد زجر نکشه. ♦️مردم با سطل روی سر گوسفند خاک می ريختند، اما گوسفند هر بار خاک های روی بدنش رو می تکوند و زير پاش می ريخت و وقتی خاک زير پاش بالا می آمد سعی ميکرد بره روی خاک ها. ♦️روستايی ها همينطور به زنده به گور کردن گوسفند بيچاره ادامه دادند و گوسفند هم همينطور به بالا اومدن ادامه داد تا اينکه به لبه ی چاه رسيد و بيرون اومد. 〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰 ♦️مشکلات زندگی مثل تلی از خاک بر سر ما می ريزند اما دو نکته رو باید در مقابله با این مشکلات مدنظر داشته باشیم: 🔺اول اينکه از این مشکلات ریز و درشتی که تو زندگی می‌بینیم ، ناشکری نکنیم و از حکمت خدا بدونیم . 🔺در مرحله دوم، از مشکلات سکويی بسازیم برای صعود... 👇👇👇 @Tarkgonahan