برشی از متن زیباترین عید زیباترین جشن : کاش در غدیر بودم! هزار و چهار صد و بیست و شش سال پیش ده ها هزار حاجی ، دسته دسته به سرزمین غدیر رسیدند. پیامبر خدا که مثل خورشید در میانشان می درخشید فرمان داد : « همه بمانند » آن ها که جلوتر بودند برگشتند و آن ها که عقب تر بودند شتابان خود را رساندند پیامبر خدا روی بلندی ایستاد و برایشان سخنرانی کرد و بعد امیر مؤمنان را صدا زد و دست او را در دست گرفت و بالا برد و فرمود : « هر که من مولای او هستم این علی مولای اوست » و این جمله ی بی نظیر در دفتر خاطرات زمین و آسمان ثبت شد آن سال چند کودک هم آن جا بوند و آن صحنه ی تماشایی را از نزدیک دیدند خوشا به حالشان! کاش آن سال ما هم در آن جا بودیم! کاش می توانستم همین الآن مثل کبوتر به سوی سرزمین غدیر پر بکشم و در میان آن سرزمینِ دلنشین چند لحظه بنشینم! پر شور ترین حج! بیابان ها را یکی بعد از دیگری پشت سر می گذاریم و شب به مکه می رسیم . چه شهر عجیبی! شهر ابراهیم و اسماعیل!  شهر هاشم و عبدالمطّلب و عبدالله  شهر پیامبر و  علی و فاطمه(علیهم السَّلام) وقت نماز مغرب است . همه به سوی مسجد الحرام می رویم و نماز مغرب را می خوانیم خانه ی کعبه مثل نگین انگشتر می درخشد و ما دور تا دورش حلقه زده ایم.   زمانی خانه ی کعبه پر از بت بوده است و  مردم در برابر بت ها به خاک می افتادند و اکنون همه در برابر خدا به سجده افتاده ایم.