. ❌کسی حق حضوروغیاب نداره❌ آقا مهدی روز اول مسئولیتش جلسه گذاشت. همه خودشان را معرفی کردند و از داشته‌ها و نداشته‌ها گفتند. یکی ماشین می‌خواست، یکی موتور نداشت، یکی از کمبود نیرو می‌نالید و... وقتی دید دیگر کسی حرفی ندارد، چند کلمه صحبت کرد و از دیدگاه‌هایش گفت. بعد سوئیچ موتوری را که برای مسئول واحد بود از جیبش درآورد و گفت: «کی موتور می‌خواست؟» سوئیچ ماشینش را هم داد به یکی دیگر. به میز جلوی در اشاره کرد و پرسید: «این میز برای چی اینجاست؟» گفتیم: «میز حضوروغیابه.» نگاهش روی تک‌تکمان چرخید و با لحنی تحکّم‌آمیز گفت: «دیگه نیاز نیست. کسی که لباس پاسداری پوشیده، حضوروغیاب براش معنی نداره. اگه اون قدر شهامت دارید که تأخیر بکنید و فردای قیامت بتونید جواب بدید، جواب دنیاتون با من. نه کسی حق حضوروغیاب داره، نه حق اینکه بپرسه فلانی چرا دیر اومدی و کجا بودی.» حرف‌های آن روزش بچه‌ها را تکان داد؛ حتی بعضی نیم ساعت زودتر می‌آمدند، نرمش می‌کردند و آماده می‌شدند برای شروع کار. از وقتی که آمد، انگیزه‌ی نیروها چند برابر بالا رفت. ┏━━━〰️〰️━━━┓ @tashkilat_ir ┗━━━〰️〰️━━━┛ پایگاه فرهنگی بعثت