🔅خاطره‌ی اولین حضور شهید زین‌الدین در جبهه به‌عنوان نیروی اطلاعاتی نیروهای تأثیرگذار جبهه‌ی سوسنگرد همگی یا شهید شده بودند و یا مجروح. زمانی نگذشت که برایمان نیروی جدیدی فرستادند. دوتا پاسدار جوان و قِبراق. می‌گفتند تازه در تهران آموزش اطلاعات دیده‌اند. یکی‌شان مهدی زین‌الدین بود. مهدی را دادیم به حمید تقوی، مسئول اطلاعات سوسنگرد. روزهای اول به چشم نیرویی نگاهش می‌کردیم که از تهران آمده و به جنگ و جبهه توجیه نیست. با خودمان می‌گفتیم مهمان چندروزه است و خیلی دوام نمی‌آورد، اما رفتارش، نگاهمان را عوض کرد. هنوز نیامده، لباس عربی پوشید و رفت شناسایی؛ آن هم در منطقه‌ای که دشمن رودررو عرب‌زبان بود و هر لحظه احتمال اسارت وجود داشت. مهدی نه عربی بلد بود و نه شاید به عمرش دشداشه پوشیده بود، اصلا بار اولش بود که می‌آمد جبهه. از جسارتش خیلی خوشم آمد. مأموریت‌ها را با آغوش باز قبول میکرد. یک بار هم نشد بهانه بیاورد که من تازه آمده‌ام، هنوز توجیه نیستم، بگذارید چپ و راستم را بشناسم و بفهمم کجا به کجاست، بعد. از روز اول نه نگرانی در چهره‌اش بود، نه تردید. لبخند ملیحی روی صورتش می‌نشست و با لحنی شجاعانه فقط یک کلمه به زبان می‌آورد؛ «چشم». گاهی نقطه‌هایی را برای شناسایی انتخاب میکرد که خطرناک بودند. جواب منفی می‌شنید، اما یک پا می‌ایستاد و رضایتمان را می‌گرفت. واقعیتش انتظار نداشتم این قدر زود جا بیفتد. آمدنش کلاس اطلاعاتی محور را بالا برد. ┏━━━〰️〰️━━━┓ @tashkilat_ir ┗━━━〰️〰️━━━┛ پایگاه فرهنگی بعثت : besat313.ir مرکز تخصصی مکتب انقلاب اسلامی ➖➖➖➖➖➖