•💚•🌼•💚• 🌱 [ ساعَٺِ عـآشِقے... :)] سلام من، به قلمے که از برایت نوشتن وُ از تو حرف زدن، رنگ بوی دلتنگے به خود میگیرد.. آنقدر درنبودنت برایت با اشڪِ آه، از آواز دلتنگے میخوانم، و آنقدر در لابه‌لای دفترم، قلم را به سمت دلتنگے سوق میدهم تا بدانے... تا بدانے و بگویے من، در کدامین دلتنگےِ دلم سِیر میکنم! . . . میدانے! مےگویند جمعه‌ها تعطیل است! اما من مےگویم جمعه‌ها همه‌چیز آغاز ميشود! جمعه سر آغاز دلتنگے دلداده‌ترین دلدادهاست! جمعه همان سرمشق عاشقے ست که تا عاشق نشوۍ، نمےفهمیش! :) ساعت عاشقے دلدادگان در همین روز تنظیم مےشود.. من خستگے دورانم را به‌ یاد تو در صفحه‌ی روزگارم محو کردم و دیگر در خط به خط دفترم چیزی از آن باقے نگذاشتم! همه‌اش براۍ تو... در شعاعِ تپشِ دایره‌ۍِ قلبم، نام دلبر را با نام تو قاب کردم! خریدارم نمیشوی؟ سندیت دلم تورا ڪم دارد! آقاجانم! بگو که چقدر و تاکِے در نخست تا انتهای یکے از هزاران دعاهاۍ ندبه‌‌هایم، از روی عاشقے نجوا کنم! بگو که تاکِے درگیر گوشه‌ چشمے از تو باشم! اصلا همینکه درگیر تو باشم برایم بسنده میڪند.. واژه‌ایے ندارم، همه به دلتنگے برای تو ختم میشود! سخنانم میان دلتنگے احاطه شده‌است! دلتنگی بر قلبم سراسیمه هجوم مےآورد قلمم را به رنگ دلتنگے میکند وُ تو بگو! تو بگو این همه دلتنگے را کجای دل، جاۍ دهم... 💔 چقدر در خیالت سپری کنم؟ چقدر در دعاهای شبانگاهےام نجوایت کنم؟ چقدر در دعاهایم ظهورت را فریاد سردهم؟ تا چه اندازه چشمان تر میخواهے؟ طاقتم تاب آورده! نمےآیے؟ بہ‌خدا ڪہ آقا زمان آمدنت دیر شده! باید بیایے که گلدسته‌های احساسم با نقاره‌های وجودم، مدام مےخوانند ڪہ دلتنگت هستم... :)💔 همان گونه که سجاده‌نشین درگاه خدا هستم، لاله‌ی‌گوش‌هایم از آسمان نام تو را مےشنوند که سلام میدهے وُ میگویے که مےآیے... 🍃 آری! برایت یک بار نه، بلکه هزاران بار در برگ‌هاۍ دفتر عاشقے مینویسم که بیایے! تا ماندگار شود، براۍ زمانے کہ مےآیے.. آن‌روز یکے از هزاران شعر‌هایم را نشانت مےدهم که تا ابد برروی آن مهری به نام ساعت عاشقے خورده‌است... :))) . . ✍ | 💕 . .. 💔 . 🌼🍃|• @tasmim_ashqane •° •💚•🌼•💚‌‌‌•