🟢🌸🟢🌸🟢🌸🟢
🔴 زندگی نامه
#میثم_تمار
🍃🌸میثم تَمّار، را بعضی اهل سرزمین «نهروان»، منطقهای میان عراق و ایران میدانند.
بعضی او را ایرانی و از مردمان فارس دانستهاند. با وجود ریشه عربی نام میثم، و پدرش یحیی، او اصالتاً عجم و غیرعرب بود و چون برده زنی از بنیاسد بود، به طریق ولاء به این قبیله انتساب یافت.
بعداً علیبنابیطالب او را از آن زن خرید و آزاد کرد و چون نامش را پرسید، گفت سالم نام دارم.
به او «ابو سالم» هم میگفتند. لقب «تَمّار (خرما فروش)» را هم از آن جهت به او میگفتند، که در کوفه خرما فروش بود. کنیه دیگر او ابوصالح بود.
میثم را از اصحاب سه امام نخست شیعیان، علی و حسن و حسین برشمردهاند،اما شهرت او بیشتر به سبب شاگردی علی بن ابیطالب بودهاست.
میثم دوستدار اهل بیت پیامبر بود. آنان نیز متقابلاً به او توجه خاصی داشتند. به گفته امّسلمه، همسر پیامبر، پیامبر بارها از میثم به نیکی یاد کرده و دربارهٔ وی به علی بن ابیطالب سفارش نموده بود.
میثم مورد عنایت خاص امام علی بود و از آن علی بن ابیطالب، علوم بسیاری فرا گرفت. امام با او گفتگوهای بسیار داشت.
دانش بسیار و اسرار وصیت را به وی آموخت، او را از امور غیبی آگاه ساخت و در زمره گروهی از مؤمنان آزموده قرار داد که در درک و تحمل امر رسول خدا و سخنان اهل بیت مقام والایی داشتند.
🔴
#فضیلتهای میثم تمار
♦️👈
#سخنوری: میثم بیانی رسا داشت و در نطق سخن، توانا و فصیح بود.
♦️👈
#مفسر_قرآن
♦️👈
#راوی_حدیث در صدر اسلام: با آن استعداد ویژهای که داشت و با آن موقعیت خوبی که بهرهمند بود، احادیث زیادی از علی ابن ابیطالب شنیده بود و آنها را بازگو میکرد. حتی مجموعه کتابهایی را تألیف کرده بود. لیکن از نوشتههای او چیزی باقی نماندهاست و اندکی از روایات او در کتاب احادیث نقل شدهاست.
♦️👈
#دانای_رازها:
میثم از بسیاری از حوادث آینده خبر داشت و آنها را گاهی پیشگویی میکرد. نامه سر بسته میخواند، راز نشنیده میگفت و…. او اینها را از، علی ابن ابیطالب، یادگرفته بود و از وقوع بسیاری از فتنهها، نحوه مرگ خودش و دیگران و… آگاه بود. این از علومی بود که علی ابن ابیطالب به بعضی از یاران برگزیده خویش یاد میداد که روحی بزرگ و مستعد داشتند و دارای ظرفیتی افزون بودند. اینان را «
#اصحاب_سِرّ» علی ابن ابیطالب میدانستند و میثم نیز یکی از این اصحاب بود. میثم میدانست که چگونه کشته خواهد شد و به دست چه کسی و چگونه. کشته شدن در راه خدا آرزوی بزرگ میثم تمار و حبیب ابن مظاهر بود. هر دو هم به این آرزو رسیدند. هنگامی که همدیگر را ملاقات میکردند، حبیب ابن مظاهر گفت: گویا پیرمرد خربزه فروشی را میبینم در راه دوستی با پیامبر خدا و آل او به دار آویخته شدهاست. میثم هم در پاسخ به او گفت: من هم گویا مرد سرخ رویی را میبینم و میشناسم که با دو دسته موی بر سر که برای یاری فرزند دختر پیامبرش قیام میکند و کشته میشود.
🟣
#پیشگویی امام علی(ع)
🍃🌸 روزی علی ابن ابیطالب خطاب به میثم میفرماید: به خدا روزی را میبینم که به خاطر دوستی تو با ما، پسر زن بدکاره (ابن مرجانه) زبانت را میبرند و تو را از درختی که از آن روزی میگیری (درخت نخل)، حلق آویز میکنند. این راز را از پیامبر و آله شنیدهام.
🌼🍃 شادی روح شریفشان صلوات 🍃🌼
🟢🌸🟢🌸🟢🌸🟢
✨
@tasnimquran✨تسنیم قرآن