🍃وقتی کوچک بودم، پدرم در زمین های کشاورزی اش هویچ🥕 می کاشت. 🍃موقع برداشت، خانوادگی می‌رفتیم صحرا تا محصول را به کمک پدر برداشت کنیم.😍 🍃آن موقع ها با آن قدِّ کوچکم خم می شدم و یک بُتِّه هویج 🥕 را در دست ✋ می گرفتم و با تمام زور بالا می کشیدم، یک دفعه یک هویج نارنجی خوشگل و کج و کوله البته با طعم شیرین خوشمزه از لابه لای خاک ها سر در می آورد... 🍃 ولی تمام برگ های سبز آن در دستانم له شده بود از بس که برای بیرون کشیدن هویچ آنها را در دستم فشار داده بودم.... 🍃به خاطر همین در فضا می پیچید و نسیم خنک آن را در آن فضای دل انگیز منتشر می کرد و من بیشتر نفس می کشیدم و غرق می شدم در این عطر دل انگیز زیبای .... 🍃چند روز پیش داشتم الامین را بو می کردم....یک دفعه عین کسی که بوی آشنایی را حس می کند ولی آن را به خاطر نمی‌آورد، هر چه فکر می کردم به خاطر نمی آوردمش😔 اما انقدر تلاش کردم که آخر مجبور شد به خاطرم بیاید این رایحه ی دلنشین .... 🍃آری بار دیگر غرق کرد مرا در آن فضای بچگی... 🌹یادش بخیر چه روزهایی بود ... ولی حیف و صد حیف که دیگر در روستای ما اثری از آن هویج 🥕 های خوشمزه نیست.... 🆔آی دی سفارش👇 @Nardebane_Sabz_admin ♥️آدرس کانال ایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/1058603079Ceda101f73b 🍃 🌸🍃 🍃🌸🍃