جریری گوید سال آینده به حضورش بازگشتم، و به من فرمود: ای ابا اسحق البته خوب شدی و الحمد للَّه، گفتم: قربانت آری، فرمود: اما بواسیر شعیب بن اسحق مانند تو نیست آن نَر است، فرمود: به او بگو بلاذر را بگیرد و سه بخش کند، گودی بکند و گلدان سوراخ کند و آن بلاذر را روی آتش نهد و گلدان را بر روی آن گزارد و روی آن گلدان نشیند و مقعدش را برابر سوراخ آن نهد و چون بخارش بلند شد و به او رسید آنچه بیابد که از او برآید، بشمارد که بسا پنج تا هفت تاول باشند و اگر همه آب شدند و به در آمدند آن‌ها را بکند و به دور اندازد، و گرنه بخش سوم بلاذر را بر آن آتش نهد که همه را از ریشه برآورد و بکند. سپس مرهم شمع و روغن زنبق و لبنی عسل و سرو کتان همچنان که برای تو وصف کردم که از آن نرها است بگیرد و با هم فراهم سازد چنانچه اینجا برایت گفتم و به مقعد بمالد، همانا یک مالیدن است و بس. من برگشتم و نسخه را برای او گفتم و عمل کرد و خوب شد به خواست خدا، چون سال آینده شد به حج رفتم و به من فرمود: ای ابا اسحاق از شعیب گزارش بده، گفتم: یا بن رسول اللَّه بدان که تو را بر بشر برگزید و تو را حجت بر زمین نمود جز یک بار بر آن نمالید [و خوب شد] (تلعکبری، طب الأئمة الصادقین، ج 1، ص 276، ح 451 (با کمی اختلاف)؛ زیات، طب الأئمة، ص 81؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 59، ص 199 - باب ۷۱ معالجة البواسیر و بعض النوادر)