سرنوشت بیداران، در شهر غفلت و خاموشی، شهادت است... چه شبها، که مهتاب با رخ نیل گونه از بستر زخم برخاست، چادری از سوگ خورشید بر سر کرد، فانوس از حقانیت نور، برگرفت، و کو به کوی شهر خوابزدگان را درب به درب، پیِ کورسویی گشت با گلوی خسته فریاد کرد با پیکر درهم شکسته، پیکار... در دهلیز مرده قلبها، واژه واژه نور، تلاوت میکرد، تا ذهن مکدر شهر، از خندق شب، بسلامت بگذرد و تا خفاشانِ اندیشه های باطل را از غارهای تاریک افکار، فراری دهد حقیقت با پای خویش آمده بود، با ردای شفقت و مهر، بی نیازتر از همیشه، دست بیعت و عهد پیش آورده بود، تا بیخبران فروخفته به سکوت، فرصت یاری اش را از خود دریغ نکنند... دستی، برآورده از آستین تاریخ تا همیشه... 🥀 ✍🏻عین بی نشان/فاطمیه 1401 ⛔️جهت استفاده از این مطلب، تنها ذکر نام نویسنده کافی می‌باشد. 📚 @eynbi64