اوس‌قادر زنده هم محترم است اوس‌قادر در حالیکه یک شال بزرگ به کمرش بسته و تَرَک‌های دستش را چرب می‌کند، کنار همسرش مریم و سه فرزندش پای تلویزیون نشسته‌ است. آنها دارند اختتامیه جشنواره فجر را دنبال می‌کنند تا اعلام مجری برنامه و واکنش هنرمندان را درباره ساخت ایران بودن سیمرغ امسال ببینند. آخر اوس‌قادر سرپرست یک کارگاه شیشه‌گری است و امسال برای اولین بار ساخت سیمرغ جشنواره را به آنها سپرده‌اند. روزهای پراضطراب آماده کردن تندیس با سرعت بالایی در ذهن اوس قادر مرور می‌شود. چقدر همه نگران بودند تا تندیس امسال را به کیفیتی برسانند که از پراگ هم بهتر باشد. تا ثابت کنند می‌توان روی صنعتگر ایرانی هم حساب باز کرد. تقریبا همه دو شیفت کار می‌کردند و از اینکه کارخانه زنده شده و رونق گرفته هیجان‌زده بودند. صدای پیامک گوشی اوس قادر را از کارگاه به خانه و جلوی تلویزیون برمی‌گرداند. «اوس قادر بزن شبکه نمایش، مجری داره میگه»، «دارم میبینم آقا سعید. ایولا. دم همه‌تون گرم». مجری اعلام کرده که این اولین بار است سیمرغ‌ها را صنعتگران ایرانی خودمان ساخته‌اند. تا قبل از این به پراگ سفارش می‌دادیم. کارگردانی بالا رفته تا جایزه‌اش را بگیرد. می‌گوید: این سیمرغ ایرانی است با گرم و سرد شدن که ترک نمی‌خورد؟ کات. اوس قادر همینجا ترک خورد. از آن ترک‌هایی که یک مرد جلوی زن و بچه می‌خورد. همه ساکتند. فقط تلویزیون دارد حرف می‌زند. همان کارگردان دارد برای جانباختگان اخیر ابراز همدردی می‌کند. اوس قادر صدایش را نمی‌شنود. فقط به صفحه تلویزیون خیره شده و کم کم چشمان قرمزش تر می‌شود. مانند سکانس آن فیلم و خیره شدن اوس‌قادر آن فیلم به آمبولانس، وقتی بچه‌اش داشت از دست می‌رفت. مریم دارد حواس بچه‌ها را پرت می‌کند تا ترک خوردن پدرشان را نبینند. دختر اوس‌قادر می‌پرسد: بابا، تندیست را قبول نکردند؟ اوس‌قادر اما نمی‌شنود. تنها صدایی که می‌شنود صدای ترک خوردن یک یک بچه‌های کارگاه است جلوی زن و بچه‌هایشان. ابراز همدردی با زیر دست و پا ماندگان کرمان، مسافران هواپیما، اسیران سیل و زلزله و دیگر جانباختگان سرزمینمان خوب است؛ اما «ایرانی زنده» هم محترم است. اگر نگوییم بیشتر، حداقل به اندازه آن عزیزان از دست رفته احترام دارد. نمی‌شود بر روی سن با ایرانی جانباخته ابراز همدردی کنیم ولی به ایرانی زنده بی‌احترامی کنیم. نمی‌شود خودمان را حامی مردم بدانیم، اما محصول دست طراح، صنعتگر و کارگر ایرانی را به سخره بگیریم. مگر اینکه آنها را مردم ندانیم. متن از: كريم مهرآبادى @tebbetabiee