📝تقریر دروس (مطالبی که با علامت 🗣 و * می‌آید بیان فلاسفه است و مطالبی که با علامت ✍ و ❇️ می‌آید بیان ماست) ✍قسمت چهارم ❇️پس ثابت شد که راه تعریف علم طب این است که عالم به علم طب آن را بگوید. یعنی مسائل علم طب را بداند سپس با الفاظی آن را تعریف کند که مدلول آن الفاظ شامل همه‌ی مسائل بشود. همانگونه که ابن سینا هم گفته بود: *طریق حصول تصور مطلوب در کسب معرفت قول شارح است. ✍شارح و معرِّف است که به حجامت می‌گوید درمان. نه اینکه از قبل درمان تعریف شده باشد و سپس شارح یا معرِّف، طبق آن تشخیص مصداق دهد و مثلا ببیند حجامت درمان است یا نه. بلکه اول مسائل را می‌فهمد سپس آن را بیان می‌کند. ❇️پس حالا که ابتدائا باید به مسائل علم و متعلقات اون مسائل علم پیدا کرد آیا با علم حقیقی عالم به آنها شود یا با علم نظری؟! عقلی ثابت شد که علم نظری باید نزد کسی که علم حقیقی حاصل کرده حاصل شود وگرنه دور می‌شود. لذا پیغمبر در پاسخ به سوال «علم چیست؟» یا «حق علم چیست؟» فرمودند: الانصات (سراپاگوش شدن) سوال شد: سپس چه؟ فرمودند سِماعٌ من عالم (شنیدن از عالم) ✍این ناظر به علم نظری است. چون اگر علم حقیقی باشد نمی‌فرماید سماع من «عالم». و برای اینکه دور نشود این عالم بایستی علم حقیقی داشته باشد. و حال چه کسی علم حقیقی به همه‌ی مسائل و متعلقات مسائل علم طب دارد؟ عرض کردیم که علم حقیقی یا با ادراک است و یا حضور مدرک در نزد عقل. آن عالمی که باید اول به مسائل و متعلقات مسائل طب علم حقیقی داشته باشد، همه‌ی آنها را جداگانه با قوای مُدرِکه درک کرده؟ یا بدون ادراک با قوای مُدرِکه، مُدرَک همه‌ی آن مسائل و متعلقات مسائل نزد عقلش حاضر شده؟ اگر بگوییم همه را ادراک کرده پس هرگاه سخن به تعریف و بیان علم گشود همانهایی که ادراک کرده را بیان کرده و نه آنچه که قرار است پیش بیاید. پس تعلیمی هم که به شما می‌دهد محدود است به همانهایی که ادراک کرده. ضمن اینکه هر ادراک کننده ای محدود به زمان و مکان است و علمی هم که از طریق ادراک حاصل می‌کند محدود است. ولی اگر از راه دوم قائل شویم در این صورت علم به همه‌ی مسائلی که حتی در آینده پیش می‌آید نیز دارد. و این چگونه ممکن است؟ که در تقریر علم گفتیم با سنخ دوم علم حقیقی. به اینکه علم به آینده ممکن نیست مگر با افاضه. یعنی به محض اراده، تمام مدرَکات در نزد عقلش حاضر شود و این افاضه نیز باید از سوی کسی باشد که علمش محدود به زمان نیست وگرنه دور می‌شود. و این فقط مختص موجود فراتر از زمان است و آن نیز یک موجود است و آن خداست. و افاضه نیز باید از طرف او باشد. که به این افاضه وحی می‌گویند. یعنی همین که اراده می‌کند، مدرکات در نزد عقل وحی شونده که پیغمبر باشد حاضر می‌شود و علم حاصل می‌کند ◀️پس تنها راه علم به همه‌ی مسائل و متعلقات علم طب وحی است و هیچ راه دیگری نیست. ◀️و تنها راه تعلّم علم طب این است که نزد کسی که به او وحی می‌شود و علم به آینده و تمام متعلقات طب که در آینده پیش می‌آید، دارد، آن را بیاموزیم. و تعریف طب را از او بشنویم. پس منظور از عالم در این روایت خود معصوم است. یعنی یا پیامبر که مستقیما به او وحی شده و یا امام که کل علم وحی از پیغمبر به او افاضه شده. ✍«سِماع من عالم» یعنی شنیدن قول عالم. قول متشکل از الفاظ هست و هر لفظی مفهومی دارد که مطابق خارجی دارد مطابقت را هم نمی‌شود فهمید جز اینکه عالم بگوید. اگر خودمان تطابق را بفهمیم پس خودمان علم حقیقی پیدا کردیم و اگر خودمان درک نکنیم باید یقین داشته باشیم به تطابق مثلا اگر خودمان بخواهیم ابتدا علم پیدا کنیم و سپس آن ‌را تعریف کنیم ما با ادراک خود برویم سراغ مسائل باز در وضع الفاظ مشکل داریم. از کجا معلوم وضع ما درست باشد؟ شاید شرط مانع اغیار بودن را رعایت نکنیم. از کجا معلوم اینی که بهش گفتم طب واقعا طب باشد. مگر اینکه همه‌ی مخاطبها پایبند به وضع من باشند تا بدانند از هر لفظ چه معنایی را اراده کردم. که اگر هرکس بخواهد خودش واضع شود ممکن نیست و تقریبا محال است. ❇️پس چاره نیست جز اینکه واضع اول خودش بگوید. پس به وضع واضع منتهی می‌شود ✍عالم کیست؟ امام صادق علیه السلام فرمود: نحن العلماء (عالم ما هستیم) امام باقر علیه السلام فرمود: والله لایؤخذ العلم الا من اهل بیت (به خدا قسم علم به جز از اهل بیت گرفته نمی‌شود) و فرمود: کل ما لم یخرج من هذا البیت فهو باطل (هر آنچه از سوی این خانه نیامده پس آن باطل است) و به دو تن از عالمان زمان خود فرمود: شرقا و غربا لن تجدا علما صحیحا الا شیئا خرج من عندنا اهل البیت (شرق بروید! غرب بروید! هرگز علم صحیحی نخواهید یافت مگر چیزی که از سوی ما اهل بیت آمده باشد)